خیلی وقت بود تو فکر نوشتن یه چیزی بودم اما همیشه میموندم که قراره درباره چی بنویسم...
وقتی صبح از ساعت 7 میری مدرسه بعدشم که 9 شب میای خونه دیگه کشش اینو نداری که فکر کنی ببینی از اتفاقایی که اون روز برات افتاد چیو بنویسی یا چیو ننویسی... یعنی این طوری نبود که هیچ اتفاق خاصی نیفتاده باشه ولی انقد ذهن آدم کشش نداره که اره....
اخرین پست من برای مهر بود و از اون موقع تا الان انقدر اتفاقای جالب و خوب و بد( اکثرا خوب اگر قسمت برای کنکور خوندنشو بذاریم کنار) برام افتاد که هیچ ایده ای ندارم از کجا شروع کنم و حقیقتا قصدم ندارم با فکر کردن به ترتیبش و این داستانا همه اینارو توی این پست جا کنم... خلاصش این میشه که از بهترین خاطره هامو ساختم D: و این حقیقت که به خاطر بچه های کلاسمون واقعا خوبن بی تاثیر نیست... میتونم بگم اگر تو هر مدرسه و کلاس دیگه ای به جز جایی که الان هستم می بودم شاید نصف بیشتر خاطره ها و تجربه ها و حتی شاید یه بخشی از شخصیتم رو به دست نمیاوردم و از اینکه امسالم تا به الان این طوری گذشت خوشحالم. پشیمونی هایی هم دارم البته ، کیه که نداشته باشه ولی خب مربوط به درس عنیه نه چیز دیگه ای.
واقعا خوشحالم که برای اولین بار بعد مدت ها تونستم همین چنتا خطم بنویسم و الان تو کونم عروسیه چون خیلی وقت بود نشسته بودم پشت لب تاپ تا اینجوری تایپ کنم و واقعا لذت تایپ کردن یادم رفته بود XD
بی صبرانه منتظرم تیر هم برسه و تموم شه تا بتونم یه نصف راحت بکشم...( همچنان منی که به خاطر تایم کمی که تا تیر مونده استرس دارم...اما به عنوم)
اصلا هنوز کسی هست که ستاره این وب براش بره؟ XD ایشالا که هست
+ به یاد قدیم خوشحال میشم اگر کسی بود و منم هنوز آنلاین بودم زیر پست بشینیم حرف بزنیم D:
یه چتمون نشه ؟
+ شاید امشب قالب وبم عوض کردم @-@
+راستی اون وسط مسطا اگر غلط تایپی ای ( یا حتی شاید املایی ای @_@ ) چیزی دیدین اهمیتی ندین با تشکر.
آزمون هشت-