فهمیدنش دیر یا زود داره ولی یه روز بالاخره همه به این حقیقت میرسیم که توی این دنیا دیگه انسانیتی وجود نداره .
هیچ کدوم اول کار وقتی تازه یه روز از زندگیمون رو توی این دنیا میگذرونیم چیزی از انسانیت نمیدونیم ولی هرچی ادم بزرگ تر میشه ، سعی میکنه با جوری که دنیا باهاش برخورد میکنه با روش خودش بسازه و توی دنیای فعلی که ما درش زندگی میکنیم ، با روش های مختلفمون ذره به ذره به اون ادمایی که چیزی از انسانیت سرشون نمیشه نزدیک تر میشیم . منم همینم ، توام همینی . ما هیچ کدوم جز استثناییات این مسئله نیستیم . به شخصه فک میکنم شروع اصلیش توی ادما از سنین ماها شروع میشه ، مثل یه نقاشی که داره اروم اروم تکمیل میشه و ما حداقل با دونستن این حقیقت میتونیم سعی کنیم یواش یواش اون یک سوم جمعیت که هنوز چیزی از انسانیت سرشون میشه رو بیشتر کنیم و شروع کنیم مثل قبل نباشیم و بهتر بشیم .
+ این حرفا صرفا فقط بخشی از تفکراتم بود . دیروز به یه اهنگی به اسم beautiful people از thomas bergersen گوش میدادم . ووکال زیادی نداره بیشترش فقط سازه . موقع گوش کردنش توی اهنگ اون حس قدم به قدم بالاتر رفتن رو میتونستی حس کنی ، بهتر شدن و پیشرفت کردن و در نهایت به اون ارامش رسیدن و میدونی کلا حس اینکه به اون مقام بالا از انسانیت دست پیدا کردی. موقع گوش کردنش بود که این فکر به ذهنم اومد که واقعا این طوریه ؟ دیدم که شاید زمانی این طوری بوده ، شاید برای همین همیشه زمان قدیمو از الان بیشتر دوست داشتم . ولی الان به نسبت خیلی از اون حس دور تریم و دلم خواس با نوشتن این فکرم توی این پست این حسمو بیان بوکونوم
سووو اره نه کسی خیانت کرده نه قلبم شکسته نه چیزی کسیم بلا پلا سرم نیاورده فقط بخشی از تفکرات روزانه بود همین D: