من آمده ام وای وای.
های ، در شمال به سر میبریم. دیشب ساعت 9 اینا راه افتادیم و دور و بر 2 اینام رسیدیم و الانم در خدمت شما هستم. با خودم یه عالم کتاب تست آوردم ولی هم خودم هم تمامی دانش آموزان عزیز ایرانی میدونن که قرار نیست بیشتر از 10 تا دونه بزنم از کلش روهم XD
این چند هفتم به خاطر اینکه تا 8 اینا مدرسه ایم و من بعدش که میرسیدم خونه جون نداشتم نشد بیام پست بزارم ولی خب الان آخر هفتس و im here :D
چیز زیادی برای تعریف کردن از این مدت ندارم جز اینکه نزدیک بود این هفته اخراج بشم XD
البته نه از مدرسه ها...فقط از اردو مطالعاتیش
داستان از این قراره که تایم بین تعطیلی مدرسه و شروع اردو مطالعاتی دور و بر یک ربعه و منو دوستم پاشدیم رفتیم قهوه بگیریم زنده بمونیم...ولی خب مدرسه چنین اجازه ای نمیده میگه اره قهوه فروشی با اینکه دوتا ساختمون اون ور تره ولی ممکنه بلا سرتون بیاد و اینا ://///////
خب پدرسگ دوتا ساختمون اون ور ترهههه ای لجن بگیره در مدرستونننننوو... به من چه این همه پول میگیرین هنوز بوفه مدرسه رو نساختین
خلاصه که اهمیتی ندادیم و رفتیم ولی خب مچمون گرفته شد و نزدیک بود اخراج بشیم ولی نشدیم (وقتی تاحالا خراب کاری نکردی نمره هاتم خوبه پارتی داری به روایت تصویر)
و به روزهای های 8 شبیم ادامه دادم تا الان
کل امروزی که اینجا بودیمو تا الان نشستم بازی کردم و باید بگم دلم برای اینکه این طوری بیفتم رو بازی تنگ شده بود جدی. به میزان زیادی چسبید. اگر هوا خوب بود الان پامیشدم میرفتم استخر ولی انقد سرده که نمیشه...شاید فردا رفتم
اره خلاصه....چیز زیادی برای گفتن نبود صرفا اومدم بگم که آهای مردم من هنوز زنده ام
بیاین صوبت کنیم D: