1- زندگی دانشجویی و این داستانا D:
2- زیست شناسی سلولی مولکولی علوم تحقیقات قبول شدم ( دقیقا همون چیزی که دنبالش بودم ) و از این بابت راضیم
3- البته یه بدبختی دیگه ای که داشتم من 3 تا چیز دیگه ام قبول شدم که اونام دقیقا جز اون چیزایی بودن که میخواستم در نتیجه تصمیم گیری سختی بود و حتی نزدیک بود یه گوهی بخورم و پشت کنکورم بمونم ( واقعا نمیدونم رو کدوم دراگی بودم که یه شب این تصمیمو گرفتم ) ولی خب فردا صبش به حالت عادی خودم برگشتم و آره....دارین با دانشجوی علوم تحقیقات صوبت میکنین.
4- حقیقتا هیچ فرق خاصی با مدرسه نداره ینی در واقع دوتا فرق داره ، یکیش اینکه خب پسرم هست... و دومیش اینکه خب تو دانشگاه هر جور آدمی از هرشهری با هر عقاید و اخلاق و رفتاری میتونی مشاهده کنی... به جز این دوتا دیگه واقعا هیچ فرق خاص دیگه ای با مدرسه نداره
5- بنده با اینکه دانشجوری سلولی مولکولی هستم و باید تو دانشکده علوم پایه وقت بگذرونم به جز ساعت کلاسام اصلا تو دانشکده خودم نیستممم. به این دلیل که تمامی دوستام دانشکده مهندسین hehe
و خب قطعا 20 نفر آدم پا نمیشن برای یه نفر پاشن بیان علوم پایه در نتیجه آره بنده به زور تو دانشکده خودم میمونم و اگر یکی ازم بپرسه بچه های کلاستون چچورین جوابی ندارم بهشون بگم....ولی خب دانشکده مهندسیم باحاله و اوکیه در نتیجه نو پراب
6- دارم رو مغز پدر کار میکنم ببینم میتونه ماشین بسپره بهم تا من دیگه خدا تومن پول اسنپ پیاده نشم و با ماشین برم و برگردم یا نه...نتایج رو تا دو هفته دیگه به اطلاع میرسونم
7- در تلاشم این ترمو بچسبم به دانشگاه بتونم معدل بالا بگیرم یه وقت بدبخت نشم...بعدش برنامه دارم برای ترم بعدی به سمت و سوی تنیس بازگردم...یه زبان جدیدم شاید رفتم خدا میدونه
8- حاجی یک شنبه ای رفتیم با دوستم انقلاب تا کتابای دانشگارو بخریم و باید بگم عاشقش شدممممم ( عاشق قیمتاش ) یه کتاب زبان اصلی که از تابستون دنبالش بودم رو پیدا کردم و اندازه دسته تبره ولی به نظرتون چقدر بود....200 تومن. من واقعا عاشق انقلاب شدم
9- دلم میخواست زودتر پست بزارم ولی نمیدونستم درباره چی بنویسم در نتیجه اره...شاید باید فکر ویکلی ریپورت رو از سرم بیرون کنم و برم تو کار مانثلی ریپورت نمیدونم
10- چون اعداد زوج دوس دارم D:
وای دانشگاه علوم تحقیقات خیلی باحالههه 😭