چالش سی روزه @-@ (روز دوم )

2.چه زمانی توی زندگیت از ته دلت احساس خوشحالی کردی؟

***

 

نمیشه گفت فقط یه بار بوده یا نمیشه گفت کدوم یکیش از ته دل بوده چون خودم اصلا نمیتونم تشخیص بدم 

خیلی وقتا بوده اگر بخوام مثال بزنم.... اولین چیزی که یادم میاد آخرین روز سال نهم بعده امتحان پایان ترم عربی :)

اون روز نصف کلاس نهمیا فکر کنم حدود دو سوممون رفتیم پارک نزدیک مدرسه آب بازی کردیم و رقصیدیم و دیوونه بازی در میاوردیم .

بهم خوش میگذشت و این حقیقت که تابستونه حس شادیمو بیشتر کرد D:

خیلیم نگران کارنامم نبودم و توی اون زمان که اونجا بودم اصلا یادش نیفتادم پس میشه گفت یکی از اون زمان هایی بود که خیلی زیاد احساس خوشحالی کردم . جر یادمه وقتی اومدم خونه و یه حمومی رفتم اینا رفتم تو گروهی که منو هستی و پرسون توشیم نوشتم بچه ها دعا کنین کرونا نگیرم چون رسما خودمو به همه جا مالیدم XD .

ااا راستی وقتی دونت فایت د فیلینگم اومد خییلیی خرذوق بودم . به هرحال کامبک اولم بود :>

خلاصه ک بلی اینم از روز دوم 

 

منبع مرسی بابت چالش ^^

  • Tree tanbal 🦥🥥

چالش سی روزه @-@ (روز اول)

1.درباره ده سال بعدت بنویس. چه کسایی توی زندگیتن؟ چه شغلی داری؟ چه عاداتی خواهی داشت؟ توی اوقات فراغتت چیکار میکنی؟ کجا زندگی میکنی؟

***

خب ام من 10 سال دیگه 26 سالمه . بستگی به رشته دانشگام داره که اون تایم کجام . اگر رشته ای بردارم که لیسانس و فوق لیسانس داشته باشه احتمالا اون تایما دارم برای فوق لیسانس میخونم ؟ اگرم رشته ای بردارم که تخصص و فوق تخصص اینا باشه سال پنجم یا شیشم عمومیم اگر اشتباه نکنم . به هر صورت تو دانشگاه به سر میبرم D: 

چه کسایی تو زندگیمن ؟ خب امم دوستایی که تا اون زمان هنوزم باهاشون در ارتباطم . خانوادم . دوستای جدیدی که ممکنه پیدا کنم .

اگر فشار درسیم خیلی زیاد نبود خیلی دوس دارم برم یه شغل پاره وقت داشته باشم نوستالژیه زیباییه برام XD 

توی تایم فراغتم احتمالا یا دارم بازی میکنم یا کتاب میخونم یا مشغول دیدن فیلم و سریالم (انیمه فراموش نشود) . اون وسطام با دوست یا خانواده میرم بیرون اینور اون ور

اینکه کجا قراره زندگی کنم رو نمد . ایران یا خارج ؟ واقعا نمد . ولی اگر ایران باشه و دانشگام تهران باشه قاعدتا پیش مامان بابام . اگرم تو شهر دیگه باشه ، یا خوابگاه یا یه خونه بگیریم من با یه یکی دوتا هم اتاقی برم اونجا @-@ 

میدونین اینا احتمالاتیه که میدم یهو دیدین اصا تا 26 سالگی اتفاقی که میفته 180 درجه فرق داشته باشه ولی بلی 

 

منبع مرسی بابت چالش ^^

 

 

  • Tree tanbal 🦥🥥

روزانه 2

داشتن یه معلم با طرز درس دادن متفاوت خیلی چیز خوبیه 

امروز سر کلاس ریاضی متوجه شدم که روزی روزگاری یسری دانشمندا اومدن یه دورهمی راه انداختن و بعد از خوردن چایی بیسکوییت و مقداری حرف درباره روزگار اثبات فرمول های سینوس و کسینوس و اینارو در آوردن . بعد از دونستن این فکت زیبا به چایی و بیسکوییت با دیدگاه کاملا متفاوتی نگاه میکنم XD . باید چایی بیسکوییتارو میزاشتن توی موزه یه نشونه هم بقلش میزدن که روش نوشته یکی از علت های اثبات فرمول های ریاضی XD

امروز دو زنگ زیست دارم  یه زنگ فیزیک و یه زنگ ریاضی (که جای زنگ اول فیزیک ریاضی گذاشتن برای امروز ) . زنگ دوم زیستم یه چند دقیقه دیگه شروع میشه . 

خیلی جلوی خودمو گرفتم نرم ماینکرفت بازی کنم . دیروز بعد تلاش های فراوان تونستیم با دوستام بعد 2 3 سال آنلاین بازی کنیم (میدونین سروراش پولیه ولی دورش زدیم ). وقتی دیدم سرور آنلاین درست شد چنان جیغی از خوشحالی کشیدم XD . دو سه ساعت توش بودیم قشنگ . با اینکه یه سالی میشد بازی نکرده بودم چون مثل قبلا کیف نمیداد ولی بعد اینکه آنلاین بازی کردم دوباره حس اعتیاد نسبت بهش بهم برگشت D: 

قرار شد بعد امتحان شیمی که ساعت دو دارم بریم یه یکی دو ساعت بازی کنیم بعدش برم برای امتحان زیست از فصل دومم بخونم 

معلمم داشت درباره استرس توضیح میداد اینا بحث به جایی رسید که گفت در حالت ارامش هستید . اصولا وسط درس که سوال نمیپرسم شماهام که این ور اون ور دارین برای خودتون میچرخین و حالا اون وسط صدای منم میشنوین ، میبینین اگر از بحث خوشتون میاد یه گوشی میدینو یا اینکه اون ور کلا دارین برای خودتون اهنک بیلی ایلیش گوش میدین XD . و خب باید بگم وضعیت من سر جلسه قبل که هفته پیش بود دقیققا همین بود XD داشتم اهنگ بیلی گوش میدادم و برای خودم تو بیان چرخ میزدم XD . زنگ اول بود منم خیلی تو حس درس خوندن نبودم ولی خب بعدش نشستم مثل ادم ریکورد کلاسو ساعت 4 اینا نگاه کردم جزوه برداشتم ( هرچی رو بندازم عقب زیستو نمیندازم چون میدونم بدبخت میشم ) خلاصه که آری این گونه بود .

بوی غذا میاد گشنمه T^T

امروز شما تا الان چطور بود ؟ یا چگونه قراره باشه ؟ @-@

  • Tree tanbal 🦥🥥

00:00 ، شروع یه روز خاص

امروز فردا شدهه (چی شد؟ XD) 

من دوتا گاو میدارم ، خیلی دوسشون میدارم 

فردا (امروز) تاریخ 20 آبان ماه بید . 16 سال پیش تا 24 ساعت اینده یکی از این گاوا ، یه انسان موده کیوته دیوونهه گوگولی پدرطوطیه مهربون بچ و بازم دیوونه که روش تاکید دارم به دنیا میاد . 

پرسون بچ 

دوست دیوونه من 

خیلی خوبی :) . مرسی که به دنیا اومدی دنیام باهات خیلی قشنگ تره D: 

میدونی انسان الزایمری هستم ولی یادمه از همون اولش خیلی مود بودی ، بار اول که دیدمت وایب خاصی داشتی که جذبم میکرد . یادته چقد با وسایلت ور میرفتم ؟ XD . رسما با همه چیت ور میرفتم و مطمئن باش دوباره ببینمت اولین کاری که میکنم ور رفتن با اولین وسیلت که دم دسته میشم هی هی هی XD

مرسی که این 5 6 سال دوستم بودی . بالام گفتم دنیام باهات خییلیی قشنگ تره . دونسنگ نمای گاو :) برای اولین بار حس اونی بودن نسبت بهت پیدا کردم XD بدون هرچی بشه همیشه پشتتم و خواهم بود . 85469783204895769274 ساله بشی و پیش همه کسایی که دوسشون داری باشی

بیا تا وقتیم که 85469783204895769274 میشیم کنار همدیگه ، منو تو و هستی به عنوان سه تنفگ دار یا سه کله پوک کنار هم بمونیم :)

( سه عدد خیلی مقدسیه XD ) 

از طرف همه کراشای مشترکمون ( انسانی و کاراکتری ) که شیرشون کردیم هم بهت تبریک میگم . میدونی که اگر بخوام اسم همشونو ببرم لیستی میشه که تا ابد ادامه داره XD . پس اره بدون که همشون بهت تبریک میگن و پیام فرستادن که پرسون شی تا تهش به صورت شریکی با ترنم رومون کراش بمون XD

HBD :)))

 

  • Tree tanbal 🦥🥥

فن گرلی به معنای واقعی کلمه

بعد از نگاه کردن های فراوان به گزینه ارسال مطلب جدید و فکر کردن به اینکه چی میخوام بریزونم تو پستم به این نتیجه رسیدم که نمیدونم D:

تو فکر بودم یه داستان کوچولوی دیگه یا یه جمله قشنگ یا نمیدونم یه پست اهنگ دار بزارم ولی تو فکر این بودم که این سری یه چیز متفاوت بزارم D:

بعد از فکر و فکر و فکر بالاخره به این نتیجه رسیدم که میخوام یه چنتا از عکسایی که این دو هفته از پینترست دان کرده بیدم رو بزارم براتون فیض ببرین یاه یاه یاه 

نتمم که از سر راه آوردم میدونین XD

ولی مهم نیست.... خب بریم که داشته باشیم

شاید تا الان که داشتین میخوندین مودتون این طوری بوده که

ولی فاقد اهمیت چون در پایان قراره مودتونو عوض کنم 

  • Tree tanbal 🦥🥥

صبح عالی متعالی

صبحه عالی پرتقالی با اسانس باقلوا

امیدوارم صبح قشنگی داشته باشید D: 

بباین امروز مثل من سر کلاس ریاضی نخوابین تا بعدش مجبور نشین ویدیو ریکورد نگاه بکنین و بدبخت بشین TT

خلاصه که برای همتون ارزوی یه روز قشنگ دارم :)

اوناییم که مدرسه هستن براشون از این ور ارزو زنده برگشتن میکنم 

برم به کلاس ریاضی دومم برسم :")

تشکری ویژه از پرسون برا مود های  سمی نمونش عکس بالا . پرسون دارم نهایت استفاده رو ازشون میکنم XD

کامنتا باز بید هرچی خواستین بوگید

خوش باشید"-"

  • Tree tanbal 🦥🥥

منم میتونم مثل تو باشم ؟

پنجره اتاق رو باز کردم و کنارش نشستم . سرمو یکم خم کردم تا بتونم آسمون بالای سرمو از زاویه بهتری تماشا کنم . روز خوبی نداشتم و نیازمند هوای تازه بودم تا حال و هوام عوض شه . در حالی که به آسمون ابری نگاه میکردم فکرایی از سرم گذشتن . چرا آسمون امشب ابریه ؟ تیرگی غمناکش دلیلی داشت ؟ اصلا آسمون هام میتونن ناراحت بشن یا اشک بریزن ؟ گاه عصبانی و بعضی وقتام احساس ناامنی کنن؟ دلم میخواد بدونم تیرگی امشبش به خاطر کدوم یک از دلیل هاست... کدوم حسش باعث شده بود به این رنگ در بیاد ؟ فکر کردن بهش مهم نبود ، چون میدونستم با هرسختی ام که شده فردا صبح که بیدار میشم به روشنی میدرخشه و آبی نیلی رنگ زیباش رو مهمون چشم تمام کسایی میکنه که به تماشاش ایستادن .

سوال بعدی توی ذهنم طنین انداز شد... منم میتونم مثل آسمون ها باشم ؟ با اینکه بعضی شبا از همه چیز خستم و ناراحت ، بازم میتونم روز بعدی رو با خوشحالی سپری کنم ؟.... چشمام رو به آسمون دوختم و ازش پرسیدم :«منم میتونم مثل تو باشم ؟».... با اینکه میدونستم نمیتونه جوابم رو بده منتظر موندم و چشمام رو حتی برای یه لحظه از روش برنداشتم . تا اینکه صدای پارس سگی که اون اطراف بود منو از افکارم به بیرون کشوند . از کنار پنجره بلند شدم و به سمت تخت خوابم رفتم . ساعت روی میزم 23:58 دقیقه شب رو نشون میداد . دراز کشیدم و به سقف خیره شدم . 

ذهنم تصمیم گرفته بود به جای آسمون جوابی که دنبالش بودم رو بهم بده . جواب داد :« هر روزی جدیدیه متفاوت با روز قبلت . شاید امروزت خوب نگذشته ولی هیچ کسی از فرداش خبر نداره، پس چشماتو به امید اینکه فردات قشنگ تر باشه ببند و بدون اینکه به چیز دیگه ای فکر کنی بخواب ».

«وقتی ثانیه شمار با دقیقه شمار یکی میشن دنیا برای لحظه کوتاهی نفسشو حبث میکنه »

ساعت دوازده شبه . امیدوارم فردا یکم خوشحال تر باشم :)

  • Tree tanbal 🦥🥥

حسش نیست TT

کسی هیچ نظری داره چرا امروز حس انجام هیج کاری نیست ؟TT 

یه عالم کار دارم ولی اصصلااا حسش نیست 

از چهار شنبه همه کارامو هی انداختم عقب ، نهایت فقط یه انشا نوشتم چون هیچ وقت نسبت به نوشتن حس بی حوصلگی نداشتم وگرنه بقیش همیشه همین طوریه 

تنبل درختی درونم باز میخواد کار دستم بده TT

امروز شمام این طوریه یا فقط منه فلک زدم ؟

  • Tree tanbal 🦥🥥

پروانه ها

در حال نوشتن بخش مربوط به خودش درباره تحقیقی بود که قرار بود همراه دوستاش تا فردا تحویل معلم بدن . آروم چشماش رو بالا آورد تا ببینه دارن وظایفشون رو انجام میدن یا اینکه باز از زیر کار در رفتن و نصف وقشتون جای اینکه تحقیقو بنویسن به زیر زیرکی نگاه کردن همدیگه گذشته ؟ و بعله... درست حدث زده بود . مچ یکیشونو در حالی که داشت به اون یکی نگاه میکرد گرفته بود . با خودش فکر کرد که از دست این دوتا . پروانه های ذوق توی دلش با فکر اینکه خدایا چقد بهم میان تکون خورد . همیشه وقتی میدید که کنار هم این طوری رفتار میکنن پروانه هاش تکون میخورد . شرط میبست برای اونام همین طور بود ... هر دفعه که چشماشون وقتی داشتن زیرزیرکی همو نگاه میکردن به هم برای ثانیه ای قفل و یه ثانیه بعدش به خاطر خجالت به پایین برمیگشت پروانه ها تکون میخوردن . اون احساسات استرسو خجالت و خوشحالی که پروانه ها باعثش میشدن . سرشو پایین انداخت و توی تصوراتش غرق شد . سناریو هایی از این دوتا میچید . سناریو کنار ساحلشون ، سناریو سینما رفتنشون . چیز ثابت توی تمام اون سناریو ها که هرکدوم به صورت شیطانی ای توی ذهنش چیده شده بودن ، لبخند و خوشحالیه توی چهره هاشون بود... ذوق توی چشماشون بود... علاقشون نسبت به هم دیگه . پروانه ها باز دست به کار شدن و از تصورات زیباش به دنیای واقعی برش گردوندن . در حالی که توی شکمش از ذوق ناشی از تصورات میچرخیدن بهش این پیام رو میرسوندن که اگر به این ذوقات ادامه بدی اخرش کار دست خودت میدی D: . با یه لبخند بزرگ ناشی از وایب دو دوست عزیزی که کنارش نشسته بودن دوباره به صفحه خیره شد تا به کارش ادامه بده... ولی پنج دقیقه بعد دوباره خودش رو در حال فکر کردن گیر انداخت . فکر کردن درباره اینکه... کسی هست که به خاطرش پروانه هاش تکون بخوره ؟ یکی که زیرزیرکی نگاش بکنه و با فکر کردن بهش لبخند روی صورتش تا مدت ها لونه کنه ؟ یه کسی که باعث بشه پروانه های لعنتی خودش جای اینکه از ذوق کاپلای دیگه تکون بخورن از ذوق دیدن قیافش به لرزه در بیاد ؟ 

شاید یه روز بفهمه ، شایدم نه.... ولی الان این مهم نبود . مهم این بود که ساعت 11 شبه و هنوز تحقیق رو کامل نکردن . کاغذ لوله شده ای برداشت و محکم توی سر اون دوتا زد و گفت که اگر تا 12 تمومش نکنن جوری از به وجود اومدنشون پشیمونشون میکنه که هیچ بنی بشری به چشم ندیده 

 

+خدمت شما نوشتمش ک جر نبدید @پرسون @هستی XD

++بر گرفته از یه چیزی... به چه چیزیش کاری نداشته باشید XDD

  • Tree tanbal 🦥🥥

KWANGYA ?*-*

مغز من : خبریه 

بازم مغز من : قطعا خبریه *-*

اس ام توی اون ساختمون داره چه غلطی میکنه خیلی کنجکاو شدم 

میشه یه کنسرت اس ام با اسم KWANGYA باشه ؟ TT

نظر شما چی بید ؟

  • Tree tanbal 🦥🥥

my dreamy tree house

a sloth in the bed

So don’t hide yourself

will you show me yourself

Be comfortable with the way you are

That's right, it's okay to be okay

that's okay / d.o
Designed By Erfan Powered by Bayan