وقتی میخوای بگی من امسال فن یه گروه جدید شدم به روایت تصویر XDD
قشنگ یک دومش اهنگای سونتین شده XD
به هر صورت از 101 اهنگ برتر امسالم به گفته اسپاتی فای اینا 12 تا از اهنگایین که بیشتر دهنشونو سرویس کردم D:
وقتی میخوای بگی من امسال فن یه گروه جدید شدم به روایت تصویر XDD
قشنگ یک دومش اهنگای سونتین شده XD
به هر صورت از 101 اهنگ برتر امسالم به گفته اسپاتی فای اینا 12 تا از اهنگایین که بیشتر دهنشونو سرویس کردم D:
1- فردا مدرسه نمیریم D: ( کل کلاس هماهنگ کردیم)
2- در کنار مدرسه نرفتن آزمون ریاضی میان ترمم نمیدیم D: (هیچکس از آزمونای معلم شریفه ریاضی کامل نگرفته و یارو این طوری تصحیح میکنه که یه جمعو منها میزاری حدود 1.5 نمره نمیده بهت :/)
3- کل امروزم به جز بخش مربوط به مدرسه رفتنو کلاس به بطالت گذشت ولی فاقد اهمیت
4- زندگی مخلوطی از زیبا و نامرده نمیدونم کدومو انتخاب کنم
5- از درسای عمومیم بدم میادد (گشادم بخونمشون) و وقتی به مشاورم گفتم گفت عمومیا خیلی مهم نیست اختصاصیارو خوب بده و سر همین جمله باعث شد بیشتر ازش خوشم بیاد XD
6- پلی لیست اهنگای تهیونگ واقعا برام یکی از مترادفای آرامشه D:
7- حوصلم سر رفته بود اومدم اینجارو گلستون کنم یه کاری پیشنهاد بدین انجام بدم توروخدا (درس نگینا مرگ من)
8- نصف زنگ شیمی دنبال ناظم راه میرفتم که بهم چایی نباتشو بده دل درد داشتم همش داشتم راهرو هارو بالا پایین میکردم
9- خیلی دلم میخواد ببینم از چشم شماها چه وایبی میدم بیاین بگین D: + بیاین سخن بگوییم دورهمی
10- آهنگ پیشنهادی این پست براتون airplane thoughts خواهد بود برین بگوشین
یکی بود یکی نبود. تولد یه موزی بود...اون موز خیلی به میزان بسیار زیاد موز بی نظیری بود. حرف زدن باهاش و وقت گذروندن کنارش همیشه بهترین حس دنیا رو بهت میداد و اصا همین بود که موز بی نظیری میکردش. امروز تولد اون موزس D:
پرپرجوجه تولدت مبارک امیدوارم کنار همه کسایی که دوستشون داری 659478302 ساله بشی و به همه آرزو هایی که داری برسی
روی سنت تاکید دارم چون به اندازه همون سالا نیاز دارم که کنارمون باشی واقعا بدون تو نمیشه :")
به احتمال بالا الان خوابی XD در نتیجه در طی ساعات آینده آمادگی ترکیدن پیویتو داشته باش
HBD
سلام جوان ایرانییی.
یه چیز جالب...شاید باورتون نشه ولی من توی فاصله کمتر از یک ماه دارم پست میزارمXD.
بیاین از اتفاقات و بدبختی های این آخر هفتم براتون تعریف کنم چون جدی یه وضعیتی بود که تعریف نمیکردم نمیشد.
اول اینکه خب من فردا که میشه یک شنبه آزمون میان ترم فارسی دارم. کلا میان ترمام از فردا شروع میشه. منی که اینجا مشاهده میکنین چهارشنبه به محض اینکه رسیده بودم خونه افتاده بودم پشت یوتیوب و کتاب و این چیز میزا و چهارشنبم به طور کل رفت...نابود شد.
از اون طرف پنج شنبه اومدم با خودم گفتم که اوکی دیگه پاشو بخون تا بدبخت نشدی ولی بازم هیچ کاری نکردم و کل پنج شنبه هم به بازی آنلاین گذشت به همین زیبایی D: (اراده درسی رو کیف میکنین)
میرسیم به جمعه. قبل تعریف کردن این بخش باید یه نکته ای اضافه کنم....من تا ساعت 11 دیشب فکر میکردم آزمون فارسی در واقع امروزه. و کل جمعه دور و بر 6 ساعت اینا داشتم خودمو میکشتم تا درسارو کامل بخونم و واقعا جونم در اومد (فارسیو جمع نکنین تا مثل من به یغما نرین)
حالا فکر کنین من ساعت 11 شب رفتم از دوستم پرسیدم که آقا شعرخوانی باید حفظ بکنیم میاد تو آزمون یا نه. بعد اونم برگشت گفت که نمیدونم و اینا ولی فردا بیا مدرسه میپرسیم دیگه آزمون یک شنبس.
من بعد خوندن همین یه جمله میخواستم تا خود صبح سرمو بکوبم به درو دیوار . رفتم کارسنج و دیدم که حتی اونجام زده بود یک شنبه و منه گاگول فکر میکردم از شنبس و جمعه اون همه خودمو کشتم که تهش نه تنها بهم بگن که آقا یک شنبس ، بلکه آزمون کلاسی شیمی داریم. اگر درس دیگه ای بود خودمو از یه جا پرت میکردم پایین چون تنها درسی که بدون خوندن فولم در حال حاضر شیمیه. بقیه درسا یه یه ساعت دوره رو میخواد حداقل.
خلاصه که با کلی فش و خاک تو گور خودم ریختن سر اینکه من کل جمعه میتونستم ریلکس طورانه سه درس جمعه بخونم سه درس شنبه نشستم با استرس و بدبختی تا نیمه شب جون دادم D:
به امروز میرسیم. از اونجایی که دیروز 12 خوابیدم سر کلاس داشتم میمردم ( به معنای واقعی کلمه) چون من از وقتی مدرسه ها باز شده بود تا 10 و نیم به زور بیدار میتونستم بمونم اون وقت فکر کنین شب قبلش با بدبختی تا 12 نشسته باشم پای درس ( اگر فیلم و سریال بود اونقدر خستگیش رو تنم نمیموند ). خونه که رسیدم گفتم گور پدر هرچی فارسیه نشستم پای بازی. جونم جمعه در اومده بود جدی دیگه حاضر نبودم کل امروزم بخونم. الانم میخواستم برم دوره آخرمو بکنم که گفتم بزار بیام این داستانا رو اینجارم تعریف کنم بمونه به یادگار و به عنوان یه ریمایندر برای خود گاگولم که از این به بعد تاریخ آزمونارو نگاه کنم D:
از اونجایی که دیروقته (حدقال برای من یکی) فکر میکنم که بقیتون فردا این پستو ببینین. فردا بعد از مدرسه تا جایی که بتونیم در خدمت شوما هستیم و بعدشم باید برم دینی سگخر بزنم. ولی اگر همین امشب پستو میخونین و نظرو اینا میدین بدونین فعلا آنلاین هستم دوره درسا یه یک ساعت اینا طول میکشه برای همین میتونم زود جواب بدم
با درود فراوان بر دوستان عزیز
آیم بک ویث انادر پست
خب فکر کنم خوب باشه اگر از این یه ماه اخیر بگم
اول از همه اینکه دو هفته به شدت استرس آور و کمرشکن رو بالاخره با ازمونی که جمعه داشتم تموم کردم. جونم در اومد دو هفته کامل هرروز آزمون آزمایشی تستی و هر روز دور و بر 6 ساعت روزانه به معنای واقعی کلمه خر زدن و استرس کشیدن دهن آدمو آسفالت میکنه ولی خب خداروشکر هرچی بود تموم شد رفت پی کارش (با نتایجی خوب) و این هفته رو تا الان با آرامش خالص گذروندیم D:
خیلیاتون پستای روزانه از اتفاقای مدرستون میزارین و واقعا خوندنشون آخر شبا از تفریحاتمه. چیزایی که تو مدرسه برام اتفاق میفته زیادی روتینه وگرنه منم یه همچین کاری میکردم XD. دیگه از دسته چیزایی که میتونم برای این یه ماه بگم اینکه...موهامو کوتاه کردم؟ بلی وی بالاخره بعد از چندین سال جون کندن برای مراقبت از موی بلند دیگه خسته شدو تصمیم گرفت بره کوتاه کنه. البته از کوتاه منظورم پسرونه نیست یه حالت مصری طور ولی یکم بلند تر...تا شونه هام میتونیم بگیم.
امروز تو مدرسه کتاب مغازه خودکشی رو برده بودم تموم کنم و سر زنگ مشاوره آخراش که دیگه کاری نداشتیم نشستم دو سه صفحه آخرشو بخونم که یهو مشاورم اومد از دستم کشید ببینه چیه. اولش که به معنای واقعی کلمه ریدم تو خودم چون گفتم یا علی الان میاد میبینه اسمشو فکر میکنه چی هست بدبختم میکنه...ولی در کمال تعجب استقبال کرد و ازم پرسید که تموم کردم میتونم بدم بهش تا خودشم بخونه یا نه. منم با خوشحالی از اینکه بدبخت نشدم اوکی دادم و چند صفحه آخرو خوندمو دادم دستش. مشاورمون کلا انسان پایه ایه زنگای مشاوره آخراش میشینیم باهاش با بچه ها میخندیم (ولی دلیل نمیشه جدی بودنشو دست کم گرفت). خلاصه که این گونه بود، ته کتابم خیلییی موز تموم شد من واقعا ودف بودم:|. نه اینکه کتاب بدی بودا ...اتفاقا قشنگ تا خود صفحه آخر داشتم نهایت لذت رو میبردم ولی آره. اگر خوندینش بیاین دربارش حرف بزنیم ببینم نظر شماها چیه.
راستی پنج شنبه ای به یاد روزای قدیم رفتم اهنگ set fire to the rain ادلو گوش دادم و تا الان نصف بیشتر مواقعی که داشتم اهنگ گوش میدادم رو ریپیت بوده. اگر خیلی وقته گوشش ندادین برین سراغش یکم خاطراتتون زنده شه.
و اینم بگم و بعدش بروم تا....هروقت چیزی برا گفتن بود؟
انیمه chainsaw man بعد از صبوری های بسیار اونم برای دور و بر یک سال و نیم داره قسمتاش میاد و پیشنهادش میکننممم. البته اگر از خونو یه مقداری بکش بکش و اینا بدتون میاد پیشنهاد نمیکنم ، برای این دسته your lie in april یا love is war پیشنهاد میکنم. برای مورد اول میتونیم گریه کنیم دورهمی. و این بود پست ماهانه روزانه ما
تا درودی دیگر بدرود...سی یو آن د نکست پست
+درخواستی دارم از نومین نویس های عزیز (به خصوص تو هستی) به بخش کامنت ها مراجعه کنین با تشکر
سلام به همگی. این چند وقت بهتون چطور میگذره؟
جدا از بحث اتفاقای جامعه امیدوارم مدرسه ها و به طور کل روزانه هاتون تا الان خوب بوده باشه. مثل همیشه درحال گشت و گذار تو بیان بودم و الانم راهم به اینجا ختم شده. گفتم بیام یه چنتا چیز بگم و حالی بپرسم و بعدم برم تا دفعه بعدی. تو دومین هفته مهر هستیم و من دیروز اخرین امتحانی که مربوط به درسای ترم تابستون بودو دادم و الانم با خیال راحت بدون مشغولیت فکری که به اون موارد مربوط باشه هم زمان با گوش دادن به البوم قلعه متحرک آقای هاول براتون تایپ میکنم. امروز صبح اخرین کتاب از مجموعه ای که از 4 سال پیش درحال خریدنش بودمو تموم کردم و باید بگم حس قشنگی داشت و متوجه شدم من واقعا با یسری از کتابام زندگی کردم. درست مثل سریالایی میمونه که قسمتای زیادی دارن. تو فصل اول قسمت اول رو چند سال پیش برای بار اول نگاه کردی و چند سال بعد وقتی بالاخره فصل پایانی میاد و قسمت آخرش رو تماشا میکنی درکنار حس قشنگی که برای پایان سریال بهت دست میده یاد روز اول و بچگی ای میفتی که تماشاش کردی. و این حس ها واقعا قشنگن چه برای کتاب مجموعه ای باشه چه سریال (یه دلیل دیگه برای اینکه از سریالایی که طولانیه متنفر نباشیمXD).
این مدت که نتا قطع بوده خوشبختانه وی پی ان گوگل من روشن میشد و برای همین با لب تاپ دائم درحال دیدن ویدیو های یوتیوب بودم و نهایت استفاده رو میبردم. ویدیو هایی که دیدم بیشترش مربوط به اینایی بود که کتاب معرفی میکردن برای خوندن و سر همین ویدیو ها من یه لیست بلند زیبای دیگه برای خرید کتاب نوشتم و الان فقط منتظر یه فرصتم که برم و بخرمشون.
از بین کتابای این لیستمم هم میخوام کتابی که خیلی توجهم رو جلب کردو بهتون معرفی کنم شاید خوشتون اومد.
اسمش a little life نوشته Hanya Yanagihara هستش و وقتی که داشت یکم درباره اینکه چجور کتابیه توضیح میداد خیلی جذبش شدم و پیشنهادش میکنم. خودش که میگفت تو لیست کتاباییه که آرزو داشتم حافظم رو از دست میدادم تا دوباره بتونم بخونمش بدون اینکه بدونم چه اتفاقی میفته.
حالا که حرفش شد شماها چه کتابایی رو حاضر بودین به خاطرش حافظتون رو از دست بدین تا دوباره بخونینش؟ اگر تمایل داشتین این زیر بگین D:
اگرم خیلی آدم کتاب خونی نیستین میتونین با همین موضوع فقط نسخه سریال یا فیلمشو بنویسین.
دیگه اینکه همین امیدوارم آخر هفته خوبی داشته باشین...
مثل همیشه سلام D:
داشتم وبو تمیز میکردم و یسری چرت و پرتا رو پاک میکردم که فهمیدم اخرین پستم برای ماه قبل بوده و از اونجایی که قبلش پست پرسونو خونده بودم که میگفت بیشتر پست بزار گفتم بیام اعلام زنده بودن بکنم و یکم از ماه گذشته بگم (اگر آلزایمر گذاشته باشه چیزی یادم بمونه) و بعدم برم تا دفعه بعدی. خب از وقتی که مدارس تعطیل شدن که میشه نزدیکای همون یه ماه پیش من چیکار کردم؟ صادقانه با تمام وجودم بازی کردم چون میدونم مهر دیگه نمیتونم صبح تا شبو بشینم پای بازی. وقتی میگم با تموم وجود یعنی از یکی دو ساعت بعد اینکه چشمامو باز میکنم تا یک ساعت قبل خوابیدن پشت لب تاپ درحال بازیم. و قطعا که به خاطرش همین الان که دارم این پستو مینویسم با سوزش لعنتی گردن مواجه هستم XD. ولی خب تا مهره دیگه همین الانشم باید کمترش بکنم که قبل شروع مدارس این 9 روزو درسایی که تابستون یاد دادن دوره کنم. از چیزای دیگه که این تابستون خودمو باهاش مشغول کردم فیلم و سریال بود که اون برمیگرده به ماهای اول تابستون که پرونده شیش هفتا سریال آمریکایی درازو بستم *عینک افتخار به چشم میزند*.
چیز دیگه ای که میتونم دربارش حرف بزنم اینکه چند وقت پیش فایل مربوط به خاطرات پارسالم رو پیدا کردم. فایل خیلی پر محتوایی نبود و ادامش ندادم چون هی یادم میرفت بنویسم توش ولی همون چنتایی هم که نوشته بودمو نشستم خوندم و با روزی مواجه شدم که اینجا رو زدم. دنگ و فنگ قالب زدن و کال های متعدد با هستی و پرسون فقط برای اینکه یاد بگیرم چه غلطی باید بکنم XD. و حالا منو میبینین که هروقت حوصلش سر میره و واقعا کاری برای انجام دادن نداره پا میشه میره قالب میزنه.
در این میان بگم که چون درباره کتاب حرف نزدم فکر نکنین نمیخونم ، زندگی من به کتاب بستس XD. این هفته نشستم کتاب ربکا رو خوندم (هنوز 100 صفحه ازش مونده) و باید بگم سبکی که نویسنده ازش استفاده کرده رو خیییلییی دوست داشتم. این طوریه که ما داریم کل داستان رو از چشم یه دختری میخونیم و داستان باید کاملا درباره اون باشه ولی به جاش نویسنده تو کل کتاب حتی یک بارم اسم اون دختر رو نگفته و به جاش اسم کتاب ربکاست. کسی که دختری که ما از دیدش داستان رو میخونیم دائم درحال فکر کردن بهش ، مقایسه کارهاش و رفتار های خودش و ارتباط دادن ربکا با اطرافیانشه. و خب چیز جدید و قشنگی بود برام واسه همین گفتم بگمش. یه اشاره ریزی ام به کتاب no longer human میخوام بکنم که این تابستون خریدم و خوندمش و واقعا کتاب قشنگیه و پیشنهادش میکنم. هروقت خوندین میتونین بیاین باهم دربارش حرف بزنیم من همیشه پایم.
و این بود پست ما بعد از یک ماه. فکر نمیکردم این همه بنویسم حقیقتا فکر میکردم نهایتا 5 خط بیشتر نشه ولی خب بیشتر شد و این خوبه چون نشون میده اونقدرام آلزایمر ندارم. اگر تمایل دارین بیاین زیر همین پست بحرفیم. البته که استعداد زیادی توی ادامه دادن بحثا ندارم ولی خب چون چند وقت نبودم میخوام تلاش کنم D:
سلام به همگی. چند وقتی هست که میخواستم یه پستی بزارم ولی چون لبتاپ خراب بود و دو هفته منتظر بودم تا قطعه مورد نیازش پیدا بشه و درست شه نمیتونستم ولی خب دیروز بالاخره درست شد و من الان با آرامش خالص اینجام و اومدم که یکم...حرف بزنیم ؟
حقیقتا اون موقع هم که میخواستم پست بزارم و لب تاپ سالم بود نمیدونستم چی بزارم و الانم همچنان نمیدونم ولی دیگه گفتم بیام حداقل دو کلمه بگم بعد گورمو گم کنم. دارم فکر میکنم با این شروع کنم که نظرتون درباره قالب جدید چیه ؟ D:
قبل اینکه لب تاپ صداهای جدید بده و داغون بشه قالبو زدم ولی خب همون طور که گفتم فرصت نشد رونمایی کنم.
و اما پروموت های این دو هفته : 1) بلوهیون این جمعه فصل دومش آپ میشه و همون طور که میدونین از علت های زندگی من این فیکه در نتیچه حمایت کنین XD.توی وب هستی تو موضوعات یه بخش بهشت آبی هست اونجا برین
2) پرسون تو این مدت کامبک داده در نتیجه به این پست کامبک هم عشق بورزین
3) منگاتا هم کامبک داده و در نتیجه آره...اینجارم حمایت کنین D:
اینم از پروموتا. چیز خاص زیادی نداشتم بگم ولی دلم نیومد اینجا انقد خالی باشه...و اینکه الان که با لبتاپ اومدم دوباره خیلی راحت تر متونم تو بیان باشم و کامنت بدم در نتیجه بیشتر توی وباتون ازم مشاهده خواهید کرد و اینکه همین. امیدوارم روز خوبی رو بگذرونین.
بای بای~
همین امروز راجبش شنیدم قشنگ مثل اینمیمونه که دستت بخوره ...