ballroom extravaganza

Ballroom Extravaganza
DPR IAN

How does it feel to be alive again?

Stop holding on with your dear breath

You're one step closer to me

  • Tree tanbal 🦥🥥

a little daily

سلام به همگی. این چند وقت بهتون چطور میگذره؟

جدا از بحث اتفاقای جامعه امیدوارم مدرسه ها و به طور کل روزانه هاتون تا الان خوب بوده باشه. مثل همیشه درحال گشت و گذار تو بیان بودم و الانم راهم به اینجا ختم شده. گفتم بیام یه چنتا چیز بگم و حالی بپرسم و بعدم برم تا دفعه بعدی. تو دومین هفته مهر هستیم و من دیروز اخرین امتحانی که مربوط به درسای ترم تابستون بودو دادم و الانم با خیال راحت بدون مشغولیت فکری که به اون موارد مربوط باشه هم زمان با گوش دادن به البوم قلعه متحرک آقای هاول براتون تایپ میکنم. امروز صبح اخرین کتاب از مجموعه ای که از 4 سال پیش درحال خریدنش بودمو تموم کردم و باید بگم حس قشنگی داشت و متوجه شدم من واقعا با یسری از کتابام زندگی کردم. درست مثل سریالایی میمونه که قسمتای زیادی دارن. تو فصل اول قسمت اول رو چند سال پیش برای بار اول نگاه کردی و چند سال بعد وقتی بالاخره فصل پایانی میاد و قسمت آخرش رو تماشا میکنی درکنار حس قشنگی که برای پایان سریال بهت دست میده یاد روز اول و بچگی ای میفتی که تماشاش کردی. و این حس ها واقعا قشنگن چه برای کتاب مجموعه ای باشه چه سریال (یه دلیل دیگه برای اینکه از سریالایی که طولانیه متنفر نباشیمXD).

این مدت که نتا قطع بوده خوشبختانه وی پی ان گوگل من روشن میشد و برای همین با لب تاپ دائم درحال دیدن ویدیو های یوتیوب بودم و نهایت استفاده رو میبردم. ویدیو هایی که دیدم بیشترش مربوط به اینایی بود که کتاب معرفی میکردن برای خوندن و سر همین ویدیو ها من یه لیست بلند زیبای دیگه برای خرید کتاب نوشتم و الان فقط منتظر یه فرصتم که برم و بخرمشون.

از بین کتابای این لیستمم هم میخوام کتابی که خیلی توجهم رو جلب کردو بهتون معرفی کنم شاید خوشتون اومد.

اسمش a little life نوشته Hanya Yanagihara هستش و وقتی که داشت یکم درباره اینکه چجور کتابیه توضیح میداد خیلی جذبش شدم و پیشنهادش میکنم. خودش که میگفت تو لیست کتاباییه که آرزو داشتم حافظم رو از دست میدادم تا دوباره بتونم بخونمش بدون اینکه بدونم چه اتفاقی میفته.

حالا که حرفش شد شماها چه کتابایی رو حاضر بودین به خاطرش حافظتون رو از دست بدین تا دوباره بخونینش؟ اگر تمایل داشتین این زیر بگین D:

اگرم خیلی آدم کتاب خونی نیستین میتونین با همین موضوع فقط نسخه سریال یا فیلمشو بنویسین.

دیگه اینکه همین امیدوارم آخر هفته خوبی داشته باشین...

  • Tree tanbal 🦥🥥

روزانه nام

مثل همیشه سلام D:

داشتم وبو تمیز میکردم و یسری چرت و پرتا رو پاک میکردم که فهمیدم اخرین پستم برای ماه قبل بوده و از اونجایی که قبلش پست پرسونو خونده بودم که میگفت بیشتر پست بزار گفتم بیام اعلام زنده بودن بکنم و یکم از ماه گذشته بگم (اگر آلزایمر گذاشته باشه چیزی یادم بمونه) و بعدم برم تا دفعه بعدی. خب از وقتی که مدارس تعطیل شدن که میشه نزدیکای همون یه ماه پیش من چیکار کردم؟ صادقانه با تمام وجودم بازی کردم چون میدونم مهر دیگه نمیتونم صبح تا شبو بشینم پای بازی. وقتی میگم با تموم وجود یعنی از یکی دو ساعت بعد اینکه چشمامو باز میکنم تا یک ساعت قبل خوابیدن پشت لب تاپ درحال بازیم. و قطعا که به خاطرش همین الان که دارم این پستو مینویسم با سوزش لعنتی گردن مواجه هستم XD. ولی خب تا مهره دیگه همین الانشم باید کمترش بکنم که قبل شروع مدارس این 9 روزو درسایی که تابستون یاد دادن دوره کنم. از چیزای دیگه که این تابستون خودمو باهاش مشغول کردم فیلم و سریال بود که اون برمیگرده به ماهای اول تابستون که پرونده شیش هفتا سریال آمریکایی درازو بستم *عینک افتخار به چشم میزند*.

چیز دیگه ای که میتونم دربارش حرف بزنم اینکه چند وقت پیش فایل مربوط به خاطرات پارسالم رو پیدا کردم. فایل خیلی پر محتوایی نبود و ادامش ندادم چون هی یادم میرفت بنویسم توش ولی همون چنتایی هم که نوشته بودمو نشستم خوندم و با روزی مواجه شدم که اینجا رو زدم. دنگ و فنگ قالب زدن و کال های متعدد با هستی و پرسون فقط برای اینکه یاد بگیرم چه غلطی باید بکنم XD. و حالا منو میبینین که هروقت حوصلش سر میره و واقعا کاری برای انجام دادن نداره پا میشه میره قالب میزنه. 

در این میان بگم که چون درباره کتاب حرف نزدم فکر نکنین نمیخونم ، زندگی من به کتاب بستس XD. این هفته نشستم کتاب ربکا رو خوندم (هنوز 100 صفحه ازش مونده) و باید بگم سبکی که نویسنده ازش استفاده کرده رو خیییلییی دوست داشتم. این طوریه که ما داریم کل داستان رو از چشم یه دختری میخونیم و داستان باید کاملا درباره اون باشه ولی به جاش نویسنده تو کل کتاب حتی یک بارم اسم اون دختر رو نگفته و به جاش اسم کتاب ربکاست. کسی که دختری که ما از دیدش داستان رو میخونیم دائم درحال فکر کردن بهش ، مقایسه کارهاش و رفتار های خودش و ارتباط دادن ربکا با اطرافیانشه. و خب چیز جدید و قشنگی بود برام واسه همین گفتم بگمش. یه اشاره ریزی ام به کتاب no longer human میخوام بکنم که این تابستون خریدم و خوندمش و واقعا کتاب قشنگیه و پیشنهادش میکنم. هروقت خوندین میتونین بیاین باهم دربارش حرف بزنیم من همیشه پایم.

و این بود پست ما بعد از یک ماه. فکر نمیکردم این همه بنویسم حقیقتا فکر میکردم نهایتا 5 خط بیشتر نشه ولی خب بیشتر شد و این خوبه چون نشون میده اونقدرام آلزایمر ندارم. اگر تمایل دارین بیاین زیر همین پست بحرفیم. البته که استعداد زیادی توی ادامه دادن بحثا ندارم ولی خب چون چند وقت نبودم میخوام تلاش کنم D:

  • Tree tanbal 🦥🥥

tari in the building

سلام به همگی. چند وقتی هست که میخواستم یه پستی بزارم ولی چون لبتاپ خراب بود و دو هفته منتظر بودم تا قطعه مورد نیازش پیدا بشه و درست شه نمیتونستم ولی خب دیروز بالاخره درست شد و من الان با آرامش خالص اینجام و اومدم که یکم...حرف بزنیم ؟

حقیقتا اون موقع هم که میخواستم پست بزارم و لب تاپ سالم بود نمیدونستم چی بزارم و الانم همچنان نمیدونم ولی دیگه گفتم بیام حداقل دو کلمه بگم بعد گورمو گم کنم. دارم فکر میکنم با این شروع کنم که نظرتون درباره قالب جدید چیه ؟ D: 

قبل اینکه لب تاپ صداهای جدید بده و داغون بشه قالبو زدم ولی خب همون طور که گفتم فرصت نشد رونمایی کنم.

و اما پروموت های این دو هفته : 1) بلوهیون این جمعه فصل دومش آپ میشه و همون طور که میدونین از علت های زندگی من این فیکه در نتیچه حمایت کنین XD.توی وب هستی تو موضوعات یه بخش بهشت آبی هست اونجا برین

2) پرسون تو این مدت کامبک داده در نتیجه به این پست کامبک هم عشق بورزین 

3) منگاتا هم کامبک داده و در نتیجه آره...اینجارم حمایت کنین D:

اینم از پروموتا. چیز خاص زیادی نداشتم بگم ولی دلم نیومد اینجا انقد خالی باشه...و اینکه الان که با لبتاپ اومدم دوباره خیلی راحت تر متونم تو بیان باشم و کامنت بدم در نتیجه بیشتر توی وباتون ازم مشاهده خواهید کرد و اینکه همین. امیدوارم روز خوبی رو بگذرونین.

بای بای~

  • Tree tanbal 🦥🥥

هلو سامر

بالاخره تموم شددد

سال دهم 

سالی که نصف کلاس آنلاینای صبو خواب بودم XD

ولی با خوبی و خوشی گذشت و من خوشحالم بالاخره به تابستونم رسیدم 

البته هنوز بهاره ولی ما فاکتور میگیریم این موضوع رو 

قرار دوباره اینجا پلاس باشم و بهتون قول میدم قراره نظرات منو تو تک تک پستاتون ببینین D:

نمیدونم چجوری ولی فردا قراره کارنامه بدن اونم در صورتی که امروز تازه اخریش بود...ولی به هر صورت فردام کارنامس و فقط کافیه بالای 19 باشم تا کل تابستون شب تا صب برم خیابونو لیس بزنم. منی که عاشق اتاقمم میخوام این تابستون پا به خیابان بگذارم XD

خلاصه که اره اومدم خودم خالی کنم و شاید اگر کامنت بدادین باهاتون حرف بزنم همین

اگر تمایل داشتین از امروزتون باشین خوشحال میشم گوش بدم به حرفاتون 

  • Tree tanbal 🦥🥥

یک سالگی وب...

در حال قدم زدن توی خیابونای شهر بود و هم زمان با از چشم گذروندن خونه های مختلف با تکون دادن دستش با همشهری هاش احوال پرسی میکرد... هر بار توی دلش بیشتر به این نتیجه مرسید که خدایا چقدر اینجارو دوست دارم...اون روز یه سال از زمانی که به این شهر اومده بود میگذشت...یه سال از پیدا کردن دوستایی که شاید هرجایی نمیتونست پیداشون کنه....یه سال از حس قشنگی که با به یادش افتادن یه لبخند گنده روی لباش نقش میبست

از بعد از اومدنش به اون شهر زیبا تغییر زیادی نکرده بود...به جاش توانایی این رو پیدا کرده بود که خودشو بیشتر از قبل بشناسه...خونه ای که توی این شهر برای خودش دست و پا کرده بود هم بزرگ ترین نقش توی این توانایی رو داشت...اوایل براش سخت بود...دیر یخش آب میشد و میترسید به خاطر این ویژگی اون طوری که تصورش رو میکرد ماجرا پیش نره ولی هرچی بیشتر گذشت بیشتر دید که این طوری نیست...به این امید این خونه رو ساخته بود که توش بتونه احساس راحتی کنه و میترسید که این طوری نشه...اما هرچی بیشتر گذشت بیشتر احساس راحتی کرد....وجود همسایه های بی نظریش هم بی تاثیر نبودن...اون توی شهری بود با همسایه هایی که شاید خونه هاشون هرکدوم با دیگری و با خونه خودش متفاوت بودن اما خیلیاشون حس درک شدن رو بهش میدادن و اونم میتونست درکشون کنه...صحبت های بدون تکراری که هرجایی به دست نمیومدن...

وب من....این خونه کوچیک توی این شهر بزرگ به من فرصت داد تا خودم رو بیشتر بشناسم...آدمایی رو (که شماها باشین) پیدا کنم که باعث بشن به هیچ وجه از تصمیمم برای ساختن این خونه پشیمون نشم و حرفا و متنایی که شاید هرجایی نمیتونستم بزنم رو اینجا بزنم

یک سالگی وبلاگه و با اینکه هیچوقت فکر نمیکردم تا اینجاها وبم دووم بیاره ولی آورد و این قشنگه

تشکر ویژه ای از هستی و پرسون که زورم کردن بیام اینجا...قطعا خودتون این حس قشنگو تجربه میکردین و به منم گفتین بیام اینجا پس ممنونم که نزاشتین از این حس دریغ شم. 

راستی نعمت لایک کردن پست هم فراموش نشه XDDD نمیشد اون وسط شاملش کنم ولی از طرفی نمیشدم کلا نگمش XD

و ممنونم از همه دوستای بیانی که این یه سال کنارم بودن

بریم ببینیم به سال دومم میکشه یا نه...فقط امیدوارم بیان فضای خوب قبلشو به دست بیاره تا این طوری حتی روزایی که میمونم بیشترم بشه و بتونم شاهد بازگشت یسری دوست عزیزم بشم

خلاصه که اره....مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

 

  • Tree tanbal 🦥🥥

هلو آی گس؟...

های...خوبین....چخبر؟

it's been a while

فک کنم حدود 1 ماه اینا میشه اره ؟

خب....سرم شلوغ بود؟اکثر اوقات اره 

وقتایی هم که نبود میخواستم بیام ولی انقدر فاصله افتاده بود بین پستا هیچ نظری نداشتم چی پست کنم

یه دوسری فک کنم اومدم یه چیزی بنویسم ولی تهشم پاک کردم 

الانم حقیقتا یکی از همون روزاس که شاید یهو دیدین هیچوقت پست نشد و پاک کردم اینم XD

ولی اینم مینویسیم تا تهش ببینیم چی میشه 

راهنماییامون فک کنم این هفته امتحانای اخرشونه...رسیدن تابستونتونو بهتون تبریک میگم دوستان امیدوارم تابستون حسابی کنار هم خوش بگذرونیم D:

برای دبیرستانیامون از جمله خودمم که فک کنم هنوز یکی دو هفته دیگه از ازمونا مونده امیدوارم همه رو به خوبی بدیم و بعدش نهایت لذت و استفاده رو از تابستونمون ببریم 

شاید فک کنین که اره این یه ماه که نبوده دائم درحال خر زدن و درس خوندن و اینا بوده....ولی خب این گونه نیست دوستان XD

جز خر زدن قطعا کارای دیگه هم کردم....که بیشترین بخشش بازی بود 

لیگ آف لجندز پلی میدم دوستان اگر کسی بازی میکنه خوشحال میشم بگه باهم بازی کنیم D:

جز اونم چت و کیپاپ بوده. درحال شناختن سونتین هستم @-@. دلم میخواست فیلم و سریالم باشه ولی خب میفتادم پاش دیگه بیرون نمیومدم....همین طوریش تومارو رو شروع کردم و به زور جلو خودمو گرفتم نرم سراغش تا تابستون

دارم به این فکر میکنم که شاید این یکی ارزش پست کردن داشته باشه حداقل فقط برای اینکه یه اعلام زنده بودن بکنم و از اون حالت روح بودنم در بیام...دو هفته دیگه ازمونا تمومه و سعی میکنم کامبک مناسبی بدم سوو ویت فور می..؟

همین D:

امیدوارم روز خوبی رو بگذرونین 

بای بای~ 

  • Tree tanbal 🦥🥥

hello people

های 

چطورین

آمده ام مقداری زر بزنم و بروم به بدبختی ای به اسم عربی رسیدگی کنم 

ابتدا که همون طور که میبینین قالب جدید زدم D:

دوستش بدارم...با اینکه دلیلی که الان مقداری بدبختم قالب الانه ولی خب از زیباییش کم نمیکنه 

دیشب تا ساعت 11 و خورده ای قالب زدم (10 اینا نشستم پاش) و بعدش تا ساعت نزدیک یک نشستم انگلیسی کتابو نگاه کردم برای امروز که آزمون میان ترم داشتیم یکم دیکته هاشو کار کنم

خلاصه که دیر خوابیدم و صبح هم مجبور بودم ساعت 7 پاشم در نتیجه کم خوابیدم....و من اصلا نمیتونم کم بخوابم جنازه میشم

مدرسه اوکی بود ولی وقتی پام به خونه رسید انققدرر خسته بودم که بعد از ناهار دور و بر ساعت 4 گفتم بزار یه نیم ساعت بخوابم...و پاشدم و دیدم اون نیم ساعت شده یه چیزی نزدیک 3 ساعت و ساعت 8 ربعه D:

و منم عربی هیچی نخوندم و فردا ازمون میان ترم عربی داریم...قواعد بلدم معنیارو ولی جدی کجای دلم بزارم نمیدونم

منتظرم آب جوش بیاد که قهوه بخورم چون با این وضعیت امشبم بیدار بیدمم...زندگی کفیثیه 

این بود روز من...یادم نیست اخرین پست کی گذاشتم ولی یادمه یه چند وقتی میشه نزاشتم پس اومدم توی این فاصله که آب جوش میاد یه چیزی بزارم 

از خواهش های آخر پست:

شاید قدیمی شده باشه ولی به lover تیلور سوییفت عشق بورزید....از پایه های ثابت پلی لیست تابستون دو سال پیشم بود و دیروز بعد از مدت ها دوباره نشستم بهش گوش دادم خاطراتم زنده شد 

همچنین اهنگ natural از gsoul رو بهتون پیشنهاد میکنم 

دیگه همین 

بای بای~

  • Tree tanbal 🦥🥥

just a daily

هلووو

با پست های روزانه خود بازگشتیم 

مانند همیشه شروع میکنیم

چخبر؟

خوش میگذره؟

امیدوارم بگذره 

به منم خوش میگذره همه چیز زیباست 

مدرسه هم اوکی بید

کبودی های توپ والیبال روی دست هایم به زیبایی برق میزنند XD

همچنین خستگی از  امتحانات بر روی کولمان سنگینی میکند...ولی اوکیه میگذره یه دوماه دیگه و امتحانات خرداد و بعدم تاماممم

دستام برای تایپ کردن دلتنگی شدیدی نشون داده بودن برای همین اومدم اینجا یکم چیز میز تایپ کنم 

حقیقتا کیبورد نعمت خیلی قشنگیه من عاشق تایپ کردنم XDDD

در حال گوش دادن به lullaby از woodz هستم...کراش جدیدم بوده این اهنگ و باید بگم اگر نگوشیدین برین بگوشین تا از سمت شخص شخیصم نفرین نشین XD

دو فیک از دو دوست عزیز گرفتم 

اسم یکیش اسلحس ویکوکه اون دوست عزیز خیلی خفم کرده از نیم سال اول میگه برم بخونم 

دیگری هم هویت هیونلیکس که هستی بداده و حقیقتا کاورش خیلی وسوم کرده (چون دست توش بود)

اگر این دوتارو خوندین بگین به نظرتون کدومو اول بخونم 

امروز یه جوری پام کش اومد چشمتون روز بد نبینه XD از من به شما گفتن زنگ ناهار بشینین سر جاهاتون سمت محوطه والیبال نرین

عکس پست بچمه میبیننش ؟ برای همه این عکسو یکی یه دور فرستادم فک کنم قشنگ XD 

راستی الان داشتم درباره اون آزمایش خوابه که روسیا انجام داده بودن میخوندم پشکام ریخته بود 

یه ویدیو هم ازش دیدم خودمم به پشم تبدیل شدم و ریختم 

با این وجود پیشنهادش میکنم چرا که چیز جالبی به نظر میرسه خودم هنوز کامل داستانشو نخوندم ولی اره...

خلاصه که همین دیگه XD هرچی همون لحظه اومده بود تو ذهنمو خالی کردم خدا به خواننده پست رحم کنه از یه تاپیک جهش چند کیلومتری میخوره به یه تاپیک دیگه 

اگر مایل بودین از روز خودتون برام تعریف کنین مشتاقانه منتظر میمانم

  • Tree tanbal 🦥🥥

نمیتوانم های هفته

1- صدای هچان توی good person رو نمیتوانممم

2- صدای دویونگ توی a little more را نیز نمیتوانمممم

3- اینکه الان جای مدرسه تمرگیدم توی خونه رو هم نمیتواننممم...یکی نی بگه چرا اخه باید یه هفته نیمه حضوری کنین از هفته بعد کامل حضوری کنین...خب من تنها مانده امممم....دلشون به تنهاییم باس بسوزه این بود رسم رفاقت ؟ ولی فردا نوبت منه برم D:

4- از دیگر چیز هایی که از nct نمیتوانم faded in my last song هستش که دوباره شده قفلیم و چشتون روز بد نبینه دو قدم را میرم این جمله صد بار تو ذهنم اکو میشه 

5- بدون لب تاپ موندن هم نمیتوانمم.... تو شمال که مهمون بود نمیتونستم با آرامش بشینم پای لب تاپم و خب تهران برگشتیمم چون شارژرشو جا گذاشته بودم تا الان بازم نتونستم ازش استفاده کنم و خیلی دردناک بود XD ولی بالاخره بهش رسیدم دوباره 

6- به دلیل نبود پرسون و هستی و شکیب و تنها موندنم عر خونم افتاده بود در نتیجه وی اینجا خود را خالی میکند در نتیجه میفهمیم نبود این سه دوست رو هم نمیتوانمممم

7- بدون فیک گانم نمیتوانممم....الان قشنگ دارم حس میکنم جای خالیشو هئی روزگار کثیف چرا کردی باهام این کار کثیفو

8- اهنگه sweater weather رو هم جدی نمیتوانمممم. به خصوص بعداز ظهرا....وایبی که میده خیلی دوسش دارم گاد

هچنین قفلی دوباره ای روی oh my god جی آیدل بزدم فراموش نشود این یکی را هم نمیتوانم

9- فک نکنین عکس پستم یادم رفته ها....اونم قطعا نمیتوانمممم

10- اعداد غیر زوج  رو هم به سختی میتوانم در نتیجه اینم میزایم برای رند شدنش XD ( وقتی اعداد زوج دوس داری )

ولی عدد 5 چون حس وسط بودن میده رو دوس دارم اون استثنا بید 

 

+ از نمیتونم های این هفته....اگر بازم عر زدنه خونم اومد پایین باز میام پست نمیتونم هفته میزارم XD

 

  • Tree tanbal 🦥🥥

my dreamy tree house

a sloth in the bed

So don’t hide yourself

will you show me yourself

Be comfortable with the way you are

That's right, it's okay to be okay

that's okay / d.o
Designed By Erfan Powered by Bayan