فک کن یه درصد برای عنوان نظری داشته باشم 🗿

هااایییییی 

چخبر

همه چی خوبه ؟

خوش میگذره ؟ 

امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه این چن وقت . به من یکی که خیلی خوش گذشته دارم نهایت استفاده رو از تعطیلی قبل ترم دوم میبرم . چهارشنبه که امتحان فارسیو دادم اومدم خونه با خودم فک کردم که اوکیی یه هفته تعطیلی . ترنم بیا و انسان باش و صب تا شب تو تیک تاک یا یوتیوب نباش یکم تنوع بده . دیدم یسری سریالا بودن که دیدنشون بد رو دلم مونده بود ولی به خاطر مدرسه وقت نمیشد و خب من تو خونه بودم با یه هفته تعطیلی پس چه فرصتی بهتر از این XDD چهارشنبه بعدازظهر نشستم شرو کردن سریال شادی رو دیدن و پنج شنبه شب سریالو به اتام رسوندم 🗿 اا راستی چهارشنبه شب رفتیم شمال و جمعه بعدازظهر راه افتادیم که شب برسیم تهران.... بله درسته ، یک سفر 48 ساعته 🗿🗿🗿🗿 . وی حتی یک درصد والدین خود را درک نمی کند D: گرچه قبول دارم نیاز بود ولی خب اگر بیشتر بود بهتر بود . شنبه صبم وینچنزو رو شرو کردم و الانم قسمت 11 امم . و باید بگم جاهایی بود که جدی سرش پاره شدم XDD . ااا راستی دوباره نشستم نقاشی کشیدن . اممم با خودم گفتم بز یاد بگیرم چجوری دست بکشم سر همین این چن وقت کنار سریالا ویدیو اموزشیم زیاد دیدم . وی عاشق دستاس اگر بخواین میتونین اسمش فتیش دست بزارین XDD  

وقتی انقد دستا خوبن چجوری توقع دارین از کراش نزنم رو دستا 

ولی دست کشیدن خیلی سخته 🗿 

در این میان بگم رفتم بعد مدت ها سراغ trainee a و روی لیو کراش زدم به احتمال بالا بایسم باشع وقتی دبیو کردن . رکرمم سانگوون فک کنم بشه

این چن وقت من پست نمیزارم دیگ . ولی سومین باره که میام بیان و میبینم بازدیدا رو 80 نفر میزنه 🗿 هرسری حس میکنم دست پرسون یا هستی خورده به یکی از پیش نویسا و پستشون کردن سر همون بازدید خورده ولی ازشون پرسیدم این طوری نبوده . بعدش دیگ گفتم بیان حتما ارادت خاصی داره نسبت بهم XD 

دیروز برای تولد دوستم رفتیم کافه یه شمعای زیبایی گذاشته بودیم روش XDD

هیچ نظری ندارم از کجا این شمعارو پیدا کردن ولی خیلی خدا بود XDD

اسمش ثناس ولی ایدیش توی یه بازی این بود که رو کیک نوشتیم بعد سر همین ایدیش خیلی وقتا این طوری صداش میزدیم سووو رو کیکم همین نوشتیم XD

به خودم قول داده بودم پست بزارم سو گشادی گذاشتم کنار و پست گذاشتم 

قالبم شاید عوض کنم 

خلاصه که این گونه بود این چن وقت ^^

  • Tree tanbal 🦥🥥

🗿🗿🗿🗿🗿

های های . تری تنبل آمد یه پست بنویسه . دلیل اسم پست اینه که رو استیکره کراشم 🗿 . مودمه . مود به توان بی نهات @-@🗿 

رو لب تاپ کپی کردمش اماده باشید که زیاد میبینید ازشXD 

ولی من میزان بوی فرند بودن یونجونو نمیتونم.....

امروز رفتم زبان دادم خوش و راحت اومدم خونه نشستم پای تویچ استریم بازی نیگا کردم . به دلایلی نمیدونم چرا نمیتونم اپشو بریزم هی پلی استور میگه ریجستر فلان بیسار 🗿 برا همین با لب تاپ میرم توی سایتش نگا میکنم . احتمالا تهشم بریزم برنامشو رو لب تاپ 🗿 وسط دیدن استریم خوابم برد یه ربع . اومدم قطع کردم به امید اینکه بخوابم دیدم نشد . ینی چی من تو این دو روز 10 ساعت خوابیدم در صورتی که من یه روز 10 ساعت میخوابیدم نرمال نیست 10 ساعت تو دو روز XDD . امتحانای حضوری هیچ پوینتی جز به بدبختی کشوندن ما دانش اموزان عزیز نیست . در دیسکورد گشتم و حرف زدم با بقیه . یوتیوب رفتم و چنتا ویدیو مربوط به برنامه اسم فمیلیو دیدم . و دوباره مومنت یومارک لعنتی که هستی قبلا عکسش داده بودو دیدم و عر زدم . 

نیگااااا . الان شوکو میاد میگه هستی تورم یومارک شیپر کرد XD

من بعد اون فیکی که برام بفرستاد اصا اعتقاد کامل پیدا کردم . 

فیک بلوهون میخوام . فیک اولدر میخوام . ولی مگه این لعنتی میفرسته برام XDD

دوباره قهوه خریدیم he he he . پرسون اینا قهوشون تموم شد من خریدم 🗿 مدیونین اگر فک کنین خودم از شدت اعتیاد پاشدم خریدم از سوپرمارکت پشت خونه 🗿🗿 جوونیه و اعتیاد به قهوه دیگه XDD .شما ها به چی اعتیاد بدارین ؟

مثلا باید شیمی دینی بخونم (چه ترکیب سمی ای🗿) ولی حسش نیسسستت. چرا موقع امتحانا هیچ وقت حسش نیست ؟ نظرات خود را با ما در میون بزارین 🗿 

و اینکه دونسنگ اونی نمای منو اینقد ایگنور نکنین عه بی ادبا 🗿 

خب دیگه من برم XD 

~LIKE A STICKER STICKER STICKER 

  • Tree tanbal 🦥🥥

یکی بود یکی نبود..

خب خب 

روزی روزگاری . دختر هستی نامی بود . خیلی گوگولی بود . کلاس دوم بود وقتی شناختمش ( وی تا دیدش به پایه بودنش پی برد اگر حالا اون تیکش که اون زمان نمیدونستیم معنی پایه چیه رو فاکتور بگیریم ) رسما از همون موقع تا الان پایه تمام دیوونه بازیا و اسکل بازیا و تباهیام بودی... امیدوارم حس متقابلی بوده باشه XDD . دلم برات خیییلییی تنگ شده و هر روز به این فکر میکنم که کی یه فرصت میشه که بیام رو کولتون بپرم . مرسی که دوستم بودی پدرطوطی مکنه اونی نمای بی نظیری هستی . میخواستم پستو بنویسم برا 12 بزارم رو پیش نویس ولی خواستم همون موقع که تولدته بنویسم حسش بیشتر باشه .  57684953748253 ساله بشی پیش همه کسایی که دوسشون داری باشی از شر هرکسی که اذیتت میکنه خلاص شی ( خودم قدم اول براش برمیدارم ) . به رویاهات برسی و همییشههه یه لبخند گنده واقعی روی لبات باشه . بوس به کلت 

تولدت مبارک ^^

  • Tree tanbal 🦥🥥

im bacckk

سلااممممم 

من بر بگشتممم 

حتی یادم نیس اخرین پستی که گذاشتم برای کیه XDD

یه دقیقه بز برم چک بکنم 

.

.

.

خب اخریش برا 9 آذر بود . یه دوسه هفته ای میشه پس فک کنم . دلایلی برای پست نزاشتن دارم که هم منطقی و هم غیر منطقی XD

خب از اونجایی که ترما 5 دی شرو میشن و تکلیفای منم این مدت سنگین تر شده بود میتونه یکی از دلایل منطقی که پست نزاشتم باشه 

دلیل دوم اینکه وقتی بچه ها ستاره روشن میکردن منم با خودم میگفتم خب دیگه به هر صورت ستارم روشن شده پس بیخیالش XD

(در صورت اینکه نیمدانید وی یک عدد گشاد است )

خلاصه که بلی این طوری . ولی دیگ امروز با خودم گفتم بز بیام یه سر بزنم یه چی بگم نمد از روزم مثلا 

امروز به زور مدرسه برای یکی از رشته های المپیاد ثبت نام بکردم D: و بگم روز قبلشم وقتی منابع مرحله اولو دیدم برای رشته ها مشکلات قلبی پیدا کردم . ولی خب مدرسه گفت چون امتیاز داره حتما شرکت کنین . 

این از این . یکی دیگع از اتفاقایی که افتاد و فک میکنم ارزش گفتن داشته باشه اینه که کلی با پرسون و هستی عر زدم . برای آکسفورد :"))

خیییلییی دانشگاه خوشگلیه لعنتییی . خیلی رویاییه D: 

این مورد که هاگوارتز (پاترهدیا دستا بالا ) نقشش و فضاش از روی آکسفورد ساخته شده علاقم میتونم بگم بی نهایت برابر میکنه . برنامه ریختیم با پول کلیه هامون و خرخونی سه تایی بریم آکسفورد XD هرکی مایل به اومدن بود با آغوش باز میپزیریمش 

ولی خدایی خیلی رویاییه . یکی آکسفورد یکی هاروارد . وایبایی که میدن 180 درجه فرق دارن ولی خییلیی خوبننن 

بز عکس بزارم از هردوشون . 

دیس ایز آکسفورد :"))

اند دیس ایز هاروارد :"))

سایمن سز سکوت کنم و عر بزنم و ازتون بپرسم که نظر شما درباره این دو دانشگا چی بید و اینکه دانشگاه رویایی شما چی بید 

اینم ستاره روشن این دفعه به قلم خوده گشادم XD

 

  • Tree tanbal 🦥🥥

اندر احوالات سه بچ پارت دو

من:یکی از متنهامو براشون میفرستم که بخونن*

من:یکیتون وویس بگیره بخونه

پرسون:چرا؟

من:میخوام صداتونو بشنوم موقع خوندنش

ترنم:خب پرسون

ترنم:سنگ کاغذ قیچی بازی میکنیم هرکی باخت وویس بگیره

من:ایموجی سنگ:😐
ایموجی کاغذ:😔
ایموجی قیچی:😂
بفرستین ببینیم کی میبرهxD

ترنم و پرسون:حله

*بعد از دو سه دقیقه وقفه که به خاطر پیام معلم پرسون پیش اومد*

ترنم:خبب یکک دوو سههه

ترنم:😔

پرسون:😐

ترنم:به نام خدا
ترنم: من بردم
ترنم: گمشو برو
ترنم: 😂🤣🤣

من:وای من باید اینو بزارم تو وب ترنم..

 

+دیدین همه اکیپا یکیو دارن که هرچی میشه استوری میکنه؟ من همونم منتهی هرچی میشه پست میکنمxD

  • آی‌لین --

اونلی کیدرامرز آندرستند

 

1.وقتی دان میکنی و با زیرنویس هماهنگ نیست

2.وقتی حتی 87 امین زیرنویسم به ویدیوعه نمیخوره

3.وقتی زیرنویسو اشتباهی دان میکنی

4.وقتی نت صرف میکنی 17 قسمت دان میکنی میبینی سانسور شده ست

5.سندروم نقش دوم

6.وقتی کره ایا لامصبا بین سه تا زامبی مثلث عشقی میسازن و به خودت میای میبینی نشستی داری برا عشق یه زامبی گریه میکنی

7.رومخی ها و کلیشه های تمامممم کیدراماها

8.صحنه دیدار در بچگی

9.وقتی سریالت تموم میشه و خودتو تو صفحه سیاه مانیتورت میبینی و یهو به این فک میکنی که داری چه گوهی با زندگیت میخوری

10."فقط یه قسمت دیگه"

 

+برا مورد هفت دارم یه پستی آماده میکنم بزارم وب خودم وقتی بازش کردم در آینده..میخوام حرص بخورم*-*

++جوری که وب ترنم عملا دست من و پرسونه:

  • آی‌لین --

+-+ در وصف استوری هایی که نباید گذاشت

هی دوستان.... یه کویین بچ اینجاست.. یه به هر حال چون وبم رو بستم اینجام .. و وب من و ترنم نداره که اصلا .... ماجرا از جایی شروع شد که توی وات یه استوری از یه شعر گذاشتم که اتفاقا عاشقانه بود و حدس بزنید چی ؟ همون روز مشاور مدرسه مون رو سیو کردم و چون توقع نداشتم سیو داشته منو اصلا چک نکردم...و در کل هاید نبود.....و حدس بزنید دیگه چی ؟ استوری ای که همه رو هاید کرده بودم که مسخره بازی درنیارن رو مشاور مدرسه دید.... و اره .. زنگ زد بهم و حرفای مثبت زد بعدم گفت به خودم سخت نگیرم و خیلی دوسم داره... منم این طوری رفتم پیش مامانم که مامان ... چیزی گفتی به خانم ؟ .... و در واقع وقتی فهمیدم چه بلایی سرم اومده که سین استوریمو دیدم... خب یه نفر استوریمو دیده چه طبیعی و بوم... مشاور مدرسه اس... و بوم تر من همه رو هاید کرده بوده ام.... و بوم تر تر پس بگو چرا زنگ زد حرفای قشنگ قشنگ ردیف کرد برام.................

+ الان فکر میکنه طرف ولم کرده رفته.... به خدا کتاب بود زن ..‌ تو چرا جدی میگیری....

++ روزگار سم بدی شده..........

+ عکس پست برای اینه که قبل خواب یکم چیزای قشنگ ببینید..

  • Parsoon :]

اندراحوالات سه بچ

تیپیکال ما

یا پرسون و ترنم با سرعت نور فک میزنن و من نشستم با افکار چرا با اینا دوست شدم نگاشون میکنم

یا من ناراحتم و اینا ویدیوکال گرفتن منو خوب کنن که باز تهش دوتایی دارن فک میزنن و من به افق خیره میشم

یا من دارم فنگرلی میکنم برا آیدلام و اینا اینجوری ان که خداوندا این هزار تا بچه داره اینیکی از کجا در اومد

با من رو یکی کراش زدم بهشون معرفی میکنم اینا میدزدنش

یا سه تایی داریم غیبت یه بنده خداییو میکنیم

بحث احساسیم هر هزار سال یه بار

یا سه تایی داریم عر میزنیم

کلا تو وضعیت نرمال نیستیم..xD

 

پشت صحنه ای که باید میزاشتم

 

+اولین پست من تو وب ترنمم! تبریک بگید@-@

  • آی‌لین --

همینیم که هستیم

توی خیابون ها قدم میزدن . به زمین نگاه میکرد و پاهاشون رو در حالی که به نوبت یکی بعد از دیگری برای حرکت کردن به سمت جلو از زمین بلند میشدن و دوباره مقداری جلو تر به زمین برمیگشتن رو از چشم میگذروند . داشتن فرار میکردن . اما از چی ؟ از دنیای پشت سرشون ، از دست عقربه هایی که ساعت به ساعت از زندگیشون رو کم میکرد . بدون اینکه باهم حرف بزنن فقط قدم میزدن تا اینکه بالاخره به یه کلبه کوچیک وسط جنگل رسیدن و تازه متوجه شدن که چقدر از شهر فاصله گرفتن . در زدن ولی کسی جواب نداد . کاپشنش رو در آورد و روی زمین انداخت و بعد ازم خواست که روش بشینم . فکر کنم اولین کلماتی بودن که بعد از اون مدت طولانی بینمون رد و بدل میشد . وقتی نشستم خودشم اومد و کنارم نشست و بعد از کمی مکث از سر اینکه مطمئن بشه جامون مناسبه به آسمون خیره شد . توی تصمیم گیری بین اینکه به صورتش نگاه کنم یا آسمون گیر کرده بودم تا اینکه متوجه انعکاس اون آسمون پر ستاره توی چشم هاش شدم و دلم خواست منم به اون منظره خیره بشم . در حالی که داشتم در کنارش به آسمون و ستاره هاش نگاه میکردم با خودم فکر کردم که چی مارو به اینجا کشوند ؟. شروع کرد به مرور کردن خاطرات چند ساعت پیش... خاطراتی نه چندان دور با حسی که انگار مدت ها ازشون میگذشت .

توی بالکن رستورانی نشسته بودن و در کنار دوستاشون آتیش بازی رو تماشا میکردن . از اون شب هایی بود که مطمئن بود هرچند سال هم بگذره قرار نیست مرور کردنشون خسته کننده بشه . وسطای آتیش بازی بودن که دستش رو کشید و باهم از اون محل بیرون رفتن . از این کارش تعحب کرده بود . اون آدمی نبود که غیرمنتظره رفتار کنه . دستم رو از دستش بیرون کشیدم و پرسیدم داری چیکار میکنی؟ فقط بهم نگاه کرد...طولانی نبود شاید دو ثانیه ، ولی طرز نگاهش توی اون دو ثانیه جوری بود که انگار برای ساعت ها داشت بهش نگاه میکرد . نگاهش درمونده بود و کاملا واضح که میخواد چیزی بگه... ولی نگفت و جاش دوباره اومد نزدیک ، دستم رو گرفت و جواب داد :«خواهش میکنم ، اینجا جاش نیست . نمیدونم کجا جاشه ولی اینجا...اینجا احساس راحتی نمیکنم . بزار یکم راه بریم تا جای مناسب رو پیدا کنم و بعدش قول میدم که بهت بگم دلیل این کارام چیه ». سرم رو آروم به سمت بالا و پایین تکون دادم و دوباره همراهش راه افتادم . منو کشوند و کشوند تا اینکه به یه خیابون خلوت رسیدیم . بالاخره وایساد ، دستم رو ول کرد و به آسمون خیره شد . به سمتم برگشت و با لبخند کوچیکی گفت :« اون طوری نگام نکن حس دیوونه ها بهم دست میده » جواب دادم :« نمیدونم تو الان چه حسی بهت دست داده ولی من دارم حس میکنم دارم با یه دیوونه حرف میزنم . چرا اون کارو کردی و منو کشوندی اینجا ؟» نفس عمیقی کشید و بالاخره شروع کرد به حرف زدن :« ما داریم بیش از حد به خودمون سخت میگیریم و من این وضعیتو دوس ندارم ... خسته شدم از بس خودم و خودتو دیدم که داریم سخت تلاش میکنیم و از خوشحالیای الانمون میگذریم برای آینده ای که تهشم قراره بمیریم . ساعت به ساعت از زندگیمون داره میگذره و ما داریم سخت تلاش میکنیم ، نمیدونیم چه زمانی قراره بمیریم و جای اینکه از الانمون استفاده کنیم داریم به خودمون سخت میگیریم . بیشتر از اونچه که باید . نمیگم نباید هیچ تلاشی برای آینده بکنیم ولی خسته نشدی ؟» منتظر بود جوابشو بدم ولی من فقط سکوت کرده بودم . نمیخواستم حرفی بزنم و منتظر بودم تا حرفاش تموم بشه . از نگاهش معلوم بود که خیلی وقته این حرف هارو توی خودش نگه داشته و این بد بود ، خیلی بد بود . بعد از اینکه دید جوابی نمیدم ادامه داد :« خواهش میکنم ، بیا بیشتر به الانمون اهمیت بدیم . بیا فرار کنیم از اون عقربه هایی که ساعت به ساعت از زندگیمون رو کمتر میکنن و این کار رو بدون فکر کردن به آینده انجام بدیم ، بیا تو لحظه زندگی کنیم ».

نیم ساعت بعد داشتم همراهش از عقربه ها فرار میکردم . پا به پاش توی خیابون هایی قدم میزدم که معلوم نبود تهش به کجا میرسه . و بالاخره من اینجا بودم ، جلوی در کلبه خالی ای کنارش نشسته بودم و به آسمون نگاه میکردم . ساعتو نگاه کردم و گفتم :« وقتی برگردم مامانم منو میکشه » با لبخند به سمتم برگشت و گفت :« بیا برای یه امشب ساعتای ذهنمونو بشکنیم و نگرانش نباشیم ».

دوباره به آسمون نگاه کردم . شکوندم ساعتای ذهنمو . حال بهتری پیدا کردم و با خودم فکر کردم چقد امشب حالم بهتره . برام مهم نیست وقتی برمیگردم چی میشه . ادم جدیدی میشم و دنیا باید باهام بسازه چون من همینی ام که هستم.... همینیم که هستیم .

  • Tree tanbal 🦥🥥

short daily :D

 

 

خاص بودن این اهنگ برام باید درک بشه . هروقت که گوشش میدم انگار دارم پا میزارم توی یه دنیای کاملا متفاوت ، یه دنیایی که خیلی از اینجا قشنگ تره :> 

امروز بعد دادن امتحان عربی به این نتیجه رسیدم که تنها یک راه موجود است برای من که این درسو نیفتم ( و البته نخونم چون حسش نیست ) و اونم اینه که یک عدد دوست دو زبانه فارسی عربی پیدا کنم . واقعا احتیاجش و جای خالیش تو زندگیم حس میشه XD . امروز که بخیر گذشت ولی باید برای ترم یه غلطی بکنم واقعا TT 

بعد امتحان عربی و نوشتن یه چنتا مشق شیمی حدودای ساعت 2 تا 6 ام نشستم تو محفل و با بقیه حرفیدم و بعدشم نشستم قسمت 4 سریال hellbound دیدم . هرکی دیده مرگ من بیاد با هم عر بزنیم برای این سریال TT . متفاوت بودنشو خیلیی دوس دارم . هرکی ندیده پیشنهاد میکنم ولی اخطار میدم من خودم تا ته ندیدم یهو اخرش بد تموم بشه یا شکست روحی بخوریم کاری از دستم بر نمیاد XD

دلم واقعا میخواد بعد مدت ها بتونم دوباره اهنگارو با تموم وجودم حس کنم . از تابستون هنزفریم یه سمتش خراب شده و توانایی حس کردن اهنگایی که دوست دارم اونم با تموم وجودم برام سخت شده . وقتی شبا هردوتا گوشیو میزاشتم تو گوشم و صداشم زیاد میکردم و با چراغای خاموش به سقف خیره میشدم حسی داشتم که فکر میکردم هیچ کس نمیتونه ازم بگیرتش . تا اینکه یه سمتش خراب شد و این تصورم به کل نابود شد و دیدم پس یه همچین چیز کوچیکیم میتونه گند بزنه به دلخوشیم... حقیقتا خودم خندم میگیره XDD از تابستون هی دارم به این فکر میکنم که برم به بابام بگم یکی جدید بگیره برام ولی نمیدونم چه جوابی میده چون یه جورایی بار اولم نیست XD فقط اینکه قبلا تا این حد با هنزفری خراب دووم نیاورده بودم و داره کم کم خیلی سخت میشه T^T . 

این هفته به خصوص امشب خودمو با دوتا اهنگ خفه کردم ، یکیش اهنگ پست و اون یکیش اهنگ همینیم که هستیم D: کم فارسی گوش میدم و این اهنگ ملودی و متن و همه چیش برام خاص بود وقتی بار اول گوشش دادم . تو فکرم یه متن کوتاه دیگه با توجه به این یکی بنویسم چون موقع گوش دادنش یه ایده هایی اومد تو ذهنم . 

روز شما چگونه بود ؟ D: 

  • Tree tanbal 🦥🥥

my dreamy tree house

a sloth in the bed

So don’t hide yourself

will you show me yourself

Be comfortable with the way you are

That's right, it's okay to be okay

that's okay / d.o
Designed By Erfan Powered by Bayan