24 ساعت

تا جایی که یادم میاد من تمام زندگیم آدم خودخواهی بودم... از این میترسیدم که اگر بخشنده باشم آسیب ببینم ، چیزی برام باقی نمونه . به خاطر همین هیچ وقت تلاش نکردم به کسی نزدیک بشم چون میدونستم که ممکنه بخشنده بشم... ممکنه آسیب ببینم.

با این وجود شروع کردم به نزدیک شدن به افرادی که دور و برم بودن چون توی ذاتم بود.. درست مثل هرانسان دیگه ای منم به افرادی نیاز داشتم که بتونم براشون بخشنده باشم... چون بخشنده بودنم نشون از نزدیک بودنم میداد و خب هرانسانی نیاز داره به افرادی نزدیک باشه و کنارشون احساس راحتی کنه.

نزدیک شدم و صدمه دیدم... درست همون طور که فکر میکردم. با خودم فکر میکردم با وجود تمام باورایی که داشتی بازم انتخاباتو زیرپا گذاشتی و آسیب دیدی... بازم اشتباه کردی.

اون نقطه از زندگیم تبدیل شد به نقطه شروعم برای فاصله گیری از آدم... چون اون بار فقط سناریو ساده ساخته شده توسط تصوراتم نبود ، درد رو تجربه کردم و دلم نمیخواست دوباره تجربش کنم... بنابراین خط حدود آشناییم با افرادو برای خودشم مشخص کردم تا شیاد این دفعه آسیب نبینم.

گذشت و گذشت و من دیگه بزرگ شده بودم... فرد بزرگی که با وجود اون همه سن هنوز از آسیب دیدن میترسید و هر بار که افکار مربوط به نزدیک شدن به کسی به ذهنش خطور میکرد ذهنش رو با موضوع های دیگه سرگرم میکرد تا دوبراه اشتباه نکنه... همون زمانا بود که با افراد جدیدی آشنا شدم... افرادی که برام درست مثل آدمای دیگه زندگیم قرار بود در حد آشنایی باقی بمونن... اما هرچی بیشتر میگذشت با رفتاراشون ، با طرز برخوردشون بیشتر ظرم رو عوض میکردن... دوباره داشتم به مرزی که برای خودم مشخص کرده بودم نزدیک میشدم ، اونقدر نزدیک که دوباره ردش کنم و دوباره آسیب ببینم . با این وجود یه صدایی پس ذهنم بهم گفت اگر فرق کنن چی؟ اگر این دفعه آسیب نبینی چی؟

و این طوری بود که من بازم درست مثل زمانی که دردو تجربه نکرده بودم از مرزم گذشتم و شروع کردم به نزدیک شدن ، شروع کردم به اهمیت دادن و بخشنده بودن. و برای اولین بار آسیب ندیدم ، پشیمون نشدم.

باز گذشت و گذشت و به من الان رسید... منی که زمانی خودخواه بود و از بخشنده بودن میترسید و آسیب دیده بود... انا الان حاضره آرزوی هر 00:00 شبشو براشون بده

.

.

.

00:00

امیدوارم 24 ساعت قشنگی داشته باشین...

+متن قدیمیه ولی از ترس اینکه یه وقت گمش نکنم گفتم بزا اینجام بزارمش

++امیدوارم فردا روز خوبیو بگذرونین

  • Tree tanbal 🦥🥥

when the tanbal is banana

خب دیر وقته نیست ؟ با این حال موقعی که ستاره هامو خاموش میکردم چشمم به وب ترنم خورد و چون از پستش مدتی میگذشت به نظرم خیلی پایین بود و اگه بخوام روراست باشم بدون دلیل خاصی فقط حس بدی بهم داد TT پس من اینجام چون اینکه وبش اون پایین بود خیلی ناراحتم میکرددد .. به علاوه یه گشتی هم تو وبش زدم و خب پست هایی که قبلا اینجا میذاشتم رو خوندم و به نظرم خیلی سوییت اومد..حیف بود دیگه کرم نریزم مگه نه؟ ;) به هر حال درسته که بزرگ میشیم اما هنوز همون ادمای قبلیم پس با تمام شیطنتی که پشت این پست بود امیدوارم اروم بخوابید TT و امیدوارم تری بیشتر پست بذاره..موز نباش :| همین ^^

+ گرامر عنوان رو کاری نداشته باشید به خاطر اینه که دارم when the weather is fine  رو ریواچ میکنم و فقط میخواستم بهش اشاره کنم ^^

++ به نصیحت عکس پست گوش فرا دهید..اما حقیقتا بدون میم های من چطور ادمه میدادید ؟ 

  • Parsoon :]

tari in the building

سلام به همگی. چند وقتی هست که میخواستم یه پستی بزارم ولی چون لبتاپ خراب بود و دو هفته منتظر بودم تا قطعه مورد نیازش پیدا بشه و درست شه نمیتونستم ولی خب دیروز بالاخره درست شد و من الان با آرامش خالص اینجام و اومدم که یکم...حرف بزنیم ؟

حقیقتا اون موقع هم که میخواستم پست بزارم و لب تاپ سالم بود نمیدونستم چی بزارم و الانم همچنان نمیدونم ولی دیگه گفتم بیام حداقل دو کلمه بگم بعد گورمو گم کنم. دارم فکر میکنم با این شروع کنم که نظرتون درباره قالب جدید چیه ؟ D: 

قبل اینکه لب تاپ صداهای جدید بده و داغون بشه قالبو زدم ولی خب همون طور که گفتم فرصت نشد رونمایی کنم.

و اما پروموت های این دو هفته : 1) بلوهیون این جمعه فصل دومش آپ میشه و همون طور که میدونین از علت های زندگی من این فیکه در نتیچه حمایت کنین XD.توی وب هستی تو موضوعات یه بخش بهشت آبی هست اونجا برین

2) پرسون تو این مدت کامبک داده در نتیجه به این پست کامبک هم عشق بورزین 

3) منگاتا هم کامبک داده و در نتیجه آره...اینجارم حمایت کنین D:

اینم از پروموتا. چیز خاص زیادی نداشتم بگم ولی دلم نیومد اینجا انقد خالی باشه...و اینکه الان که با لبتاپ اومدم دوباره خیلی راحت تر متونم تو بیان باشم و کامنت بدم در نتیجه بیشتر توی وباتون ازم مشاهده خواهید کرد و اینکه همین. امیدوارم روز خوبی رو بگذرونین.

بای بای~

  • Tree tanbal 🦥🥥

هلو سامر

بالاخره تموم شددد

سال دهم 

سالی که نصف کلاس آنلاینای صبو خواب بودم XD

ولی با خوبی و خوشی گذشت و من خوشحالم بالاخره به تابستونم رسیدم 

البته هنوز بهاره ولی ما فاکتور میگیریم این موضوع رو 

قرار دوباره اینجا پلاس باشم و بهتون قول میدم قراره نظرات منو تو تک تک پستاتون ببینین D:

نمیدونم چجوری ولی فردا قراره کارنامه بدن اونم در صورتی که امروز تازه اخریش بود...ولی به هر صورت فردام کارنامس و فقط کافیه بالای 19 باشم تا کل تابستون شب تا صب برم خیابونو لیس بزنم. منی که عاشق اتاقمم میخوام این تابستون پا به خیابان بگذارم XD

خلاصه که اره اومدم خودم خالی کنم و شاید اگر کامنت بدادین باهاتون حرف بزنم همین

اگر تمایل داشتین از امروزتون باشین خوشحال میشم گوش بدم به حرفاتون 

  • Tree tanbal 🦥🥥

یک سالگی وب...

در حال قدم زدن توی خیابونای شهر بود و هم زمان با از چشم گذروندن خونه های مختلف با تکون دادن دستش با همشهری هاش احوال پرسی میکرد... هر بار توی دلش بیشتر به این نتیجه مرسید که خدایا چقدر اینجارو دوست دارم...اون روز یه سال از زمانی که به این شهر اومده بود میگذشت...یه سال از پیدا کردن دوستایی که شاید هرجایی نمیتونست پیداشون کنه....یه سال از حس قشنگی که با به یادش افتادن یه لبخند گنده روی لباش نقش میبست

از بعد از اومدنش به اون شهر زیبا تغییر زیادی نکرده بود...به جاش توانایی این رو پیدا کرده بود که خودشو بیشتر از قبل بشناسه...خونه ای که توی این شهر برای خودش دست و پا کرده بود هم بزرگ ترین نقش توی این توانایی رو داشت...اوایل براش سخت بود...دیر یخش آب میشد و میترسید به خاطر این ویژگی اون طوری که تصورش رو میکرد ماجرا پیش نره ولی هرچی بیشتر گذشت بیشتر دید که این طوری نیست...به این امید این خونه رو ساخته بود که توش بتونه احساس راحتی کنه و میترسید که این طوری نشه...اما هرچی بیشتر گذشت بیشتر احساس راحتی کرد....وجود همسایه های بی نظریش هم بی تاثیر نبودن...اون توی شهری بود با همسایه هایی که شاید خونه هاشون هرکدوم با دیگری و با خونه خودش متفاوت بودن اما خیلیاشون حس درک شدن رو بهش میدادن و اونم میتونست درکشون کنه...صحبت های بدون تکراری که هرجایی به دست نمیومدن...

وب من....این خونه کوچیک توی این شهر بزرگ به من فرصت داد تا خودم رو بیشتر بشناسم...آدمایی رو (که شماها باشین) پیدا کنم که باعث بشن به هیچ وجه از تصمیمم برای ساختن این خونه پشیمون نشم و حرفا و متنایی که شاید هرجایی نمیتونستم بزنم رو اینجا بزنم

یک سالگی وبلاگه و با اینکه هیچوقت فکر نمیکردم تا اینجاها وبم دووم بیاره ولی آورد و این قشنگه

تشکر ویژه ای از هستی و پرسون که زورم کردن بیام اینجا...قطعا خودتون این حس قشنگو تجربه میکردین و به منم گفتین بیام اینجا پس ممنونم که نزاشتین از این حس دریغ شم. 

راستی نعمت لایک کردن پست هم فراموش نشه XDDD نمیشد اون وسط شاملش کنم ولی از طرفی نمیشدم کلا نگمش XD

و ممنونم از همه دوستای بیانی که این یه سال کنارم بودن

بریم ببینیم به سال دومم میکشه یا نه...فقط امیدوارم بیان فضای خوب قبلشو به دست بیاره تا این طوری حتی روزایی که میمونم بیشترم بشه و بتونم شاهد بازگشت یسری دوست عزیزم بشم

خلاصه که اره....مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

 

  • Tree tanbal 🦥🥥

هلو آی گس؟...

های...خوبین....چخبر؟

it's been a while

فک کنم حدود 1 ماه اینا میشه اره ؟

خب....سرم شلوغ بود؟اکثر اوقات اره 

وقتایی هم که نبود میخواستم بیام ولی انقدر فاصله افتاده بود بین پستا هیچ نظری نداشتم چی پست کنم

یه دوسری فک کنم اومدم یه چیزی بنویسم ولی تهشم پاک کردم 

الانم حقیقتا یکی از همون روزاس که شاید یهو دیدین هیچوقت پست نشد و پاک کردم اینم XD

ولی اینم مینویسیم تا تهش ببینیم چی میشه 

راهنماییامون فک کنم این هفته امتحانای اخرشونه...رسیدن تابستونتونو بهتون تبریک میگم دوستان امیدوارم تابستون حسابی کنار هم خوش بگذرونیم D:

برای دبیرستانیامون از جمله خودمم که فک کنم هنوز یکی دو هفته دیگه از ازمونا مونده امیدوارم همه رو به خوبی بدیم و بعدش نهایت لذت و استفاده رو از تابستونمون ببریم 

شاید فک کنین که اره این یه ماه که نبوده دائم درحال خر زدن و درس خوندن و اینا بوده....ولی خب این گونه نیست دوستان XD

جز خر زدن قطعا کارای دیگه هم کردم....که بیشترین بخشش بازی بود 

لیگ آف لجندز پلی میدم دوستان اگر کسی بازی میکنه خوشحال میشم بگه باهم بازی کنیم D:

جز اونم چت و کیپاپ بوده. درحال شناختن سونتین هستم @-@. دلم میخواست فیلم و سریالم باشه ولی خب میفتادم پاش دیگه بیرون نمیومدم....همین طوریش تومارو رو شروع کردم و به زور جلو خودمو گرفتم نرم سراغش تا تابستون

دارم به این فکر میکنم که شاید این یکی ارزش پست کردن داشته باشه حداقل فقط برای اینکه یه اعلام زنده بودن بکنم و از اون حالت روح بودنم در بیام...دو هفته دیگه ازمونا تمومه و سعی میکنم کامبک مناسبی بدم سوو ویت فور می..؟

همین D:

امیدوارم روز خوبی رو بگذرونین 

بای بای~ 

  • Tree tanbal 🦥🥥

hello people

های 

چطورین

آمده ام مقداری زر بزنم و بروم به بدبختی ای به اسم عربی رسیدگی کنم 

ابتدا که همون طور که میبینین قالب جدید زدم D:

دوستش بدارم...با اینکه دلیلی که الان مقداری بدبختم قالب الانه ولی خب از زیباییش کم نمیکنه 

دیشب تا ساعت 11 و خورده ای قالب زدم (10 اینا نشستم پاش) و بعدش تا ساعت نزدیک یک نشستم انگلیسی کتابو نگاه کردم برای امروز که آزمون میان ترم داشتیم یکم دیکته هاشو کار کنم

خلاصه که دیر خوابیدم و صبح هم مجبور بودم ساعت 7 پاشم در نتیجه کم خوابیدم....و من اصلا نمیتونم کم بخوابم جنازه میشم

مدرسه اوکی بود ولی وقتی پام به خونه رسید انققدرر خسته بودم که بعد از ناهار دور و بر ساعت 4 گفتم بزار یه نیم ساعت بخوابم...و پاشدم و دیدم اون نیم ساعت شده یه چیزی نزدیک 3 ساعت و ساعت 8 ربعه D:

و منم عربی هیچی نخوندم و فردا ازمون میان ترم عربی داریم...قواعد بلدم معنیارو ولی جدی کجای دلم بزارم نمیدونم

منتظرم آب جوش بیاد که قهوه بخورم چون با این وضعیت امشبم بیدار بیدمم...زندگی کفیثیه 

این بود روز من...یادم نیست اخرین پست کی گذاشتم ولی یادمه یه چند وقتی میشه نزاشتم پس اومدم توی این فاصله که آب جوش میاد یه چیزی بزارم 

از خواهش های آخر پست:

شاید قدیمی شده باشه ولی به lover تیلور سوییفت عشق بورزید....از پایه های ثابت پلی لیست تابستون دو سال پیشم بود و دیروز بعد از مدت ها دوباره نشستم بهش گوش دادم خاطراتم زنده شد 

همچنین اهنگ natural از gsoul رو بهتون پیشنهاد میکنم 

دیگه همین 

بای بای~

  • Tree tanbal 🦥🥥

just a daily

هلووو

با پست های روزانه خود بازگشتیم 

مانند همیشه شروع میکنیم

چخبر؟

خوش میگذره؟

امیدوارم بگذره 

به منم خوش میگذره همه چیز زیباست 

مدرسه هم اوکی بید

کبودی های توپ والیبال روی دست هایم به زیبایی برق میزنند XD

همچنین خستگی از  امتحانات بر روی کولمان سنگینی میکند...ولی اوکیه میگذره یه دوماه دیگه و امتحانات خرداد و بعدم تاماممم

دستام برای تایپ کردن دلتنگی شدیدی نشون داده بودن برای همین اومدم اینجا یکم چیز میز تایپ کنم 

حقیقتا کیبورد نعمت خیلی قشنگیه من عاشق تایپ کردنم XDDD

در حال گوش دادن به lullaby از woodz هستم...کراش جدیدم بوده این اهنگ و باید بگم اگر نگوشیدین برین بگوشین تا از سمت شخص شخیصم نفرین نشین XD

دو فیک از دو دوست عزیز گرفتم 

اسم یکیش اسلحس ویکوکه اون دوست عزیز خیلی خفم کرده از نیم سال اول میگه برم بخونم 

دیگری هم هویت هیونلیکس که هستی بداده و حقیقتا کاورش خیلی وسوم کرده (چون دست توش بود)

اگر این دوتارو خوندین بگین به نظرتون کدومو اول بخونم 

امروز یه جوری پام کش اومد چشمتون روز بد نبینه XD از من به شما گفتن زنگ ناهار بشینین سر جاهاتون سمت محوطه والیبال نرین

عکس پست بچمه میبیننش ؟ برای همه این عکسو یکی یه دور فرستادم فک کنم قشنگ XD 

راستی الان داشتم درباره اون آزمایش خوابه که روسیا انجام داده بودن میخوندم پشکام ریخته بود 

یه ویدیو هم ازش دیدم خودمم به پشم تبدیل شدم و ریختم 

با این وجود پیشنهادش میکنم چرا که چیز جالبی به نظر میرسه خودم هنوز کامل داستانشو نخوندم ولی اره...

خلاصه که همین دیگه XD هرچی همون لحظه اومده بود تو ذهنمو خالی کردم خدا به خواننده پست رحم کنه از یه تاپیک جهش چند کیلومتری میخوره به یه تاپیک دیگه 

اگر مایل بودین از روز خودتون برام تعریف کنین مشتاقانه منتظر میمانم

  • Tree tanbal 🦥🥥

مرسی که کنارم بودی

یکی بود...یکی نبود

من بودم...من تنهایی که همیشه در افکارش در حال گشت و گذار بود و هیچ وقت کسیو به خونه افکارش راه نمیداد... خونه زیبایی بود ولی تاریکی هایی داشت... تاریکی هایی که منه داستان تمام تلاشش رو برای نادیده گرفتنشون به کار میگرفت اما باز هم بودن زمان هایی که اون تاریکی ها بهش برمیگشتن و عذابش میدادن و تنها کاری که از دست منه داستان بر میومد فرار کردن بود. منه داستان دلش نمیخواست هیچ کس درباره اون تاریکی ها چیزی بدونه... برای همین بود که همیشه در اون خونه تنها بودم و اجازه نمیدادم کسی اثاثیه خونه رو به چشماش ببینه... چون منه داستان دلش میخواست قوی باشه ، هم تو چشم خودش و هم تو چشم دیگران. گذشت و گذشت تا اینکه توی داستان سر و کلت پیدات شد... تویی که هرچی بیشتر باهات آشنا میشدم بیشتر دلم میخواست به خونه ام راحت بدم... چون که با تمام آدمایی که میشناختم فرق داشتی... هم زمان درکم میکردی و با وجود بودن وقتایی که از طرفت درک نمیشدم باز هم بودی و حمایتم میکردی و این بهترین حس دنیا رو بهم میداد و همین باعث شده بود بیشتر دلم بخواد باهات حرف بزنم... حرفایی که از افکار روشن و عادی خونه ام شروع شد و یواش یواش به تاریک ترین هاش رسید... رسید به جایی که تو دیگه همه جای خونه رو گشت زده بودی...توی داستان دیگه همه چیز منو میدونستی...منی که به هیچ وجه دوست نداشت تمام خودش رو به کسی نشون بده ولی به تو داده بود.... من در خونه ام رو برات باز کرده بودم با ترس از اینکه منه داستانی که تو چشم همه و حتی خودت از قوی ترین انسان ها بود توی چشمت پژمرده بشه و دیگه باهام مثل همیشه نباشی... ولی با تمام این حرفا تو بازم کنارم وایسادی و بهم حرفایی زدی که شاید توی کل زندگیم نیازش داشتم.... اینکه من قوی ترین آدمی هستم که توی زندگیت دیدی و ازم میخوای به قوی بودن ادامه بدم و از افکار تاریکم نترسم...فرار نکنم

چه یکی بود و یکی نبود هایی که تموم شدن و رفتن....و حالا نوبت من بود که یکی بود و یکی نبودم رو به پایان برسونم

اول داستان منی بودم که میترسید با افکارش روبه رو بشه.... از اینکه قوی نباشه بدش میومد و دلش نمیخواست با رو به رو شدن با این موضوع از هم بشکنه....و آخر داستان تویی بودی که کمکم کرد تا رو به رو بشم و ببینم که نه تنها نشکستم ، بلکه قوی تر هم شدم... نشونم داد تنها چیزی که کل این مدت نیاز داشتم فقط یکم شجاعت بود...شجاعت برای روبه رو شدن با ترسم. مرسی که کنارم بودی رفیق...

و حالا این داستان هم به پایان رسید....میرم که یکی بود و یکی نبود جدیدم رو شروع کنم.

  • Tree tanbal 🦥🥥

نمیتوانم های هفته

1- صدای هچان توی good person رو نمیتوانممم

2- صدای دویونگ توی a little more را نیز نمیتوانمممم

3- اینکه الان جای مدرسه تمرگیدم توی خونه رو هم نمیتواننممم...یکی نی بگه چرا اخه باید یه هفته نیمه حضوری کنین از هفته بعد کامل حضوری کنین...خب من تنها مانده امممم....دلشون به تنهاییم باس بسوزه این بود رسم رفاقت ؟ ولی فردا نوبت منه برم D:

4- از دیگر چیز هایی که از nct نمیتوانم faded in my last song هستش که دوباره شده قفلیم و چشتون روز بد نبینه دو قدم را میرم این جمله صد بار تو ذهنم اکو میشه 

5- بدون لب تاپ موندن هم نمیتوانمم.... تو شمال که مهمون بود نمیتونستم با آرامش بشینم پای لب تاپم و خب تهران برگشتیمم چون شارژرشو جا گذاشته بودم تا الان بازم نتونستم ازش استفاده کنم و خیلی دردناک بود XD ولی بالاخره بهش رسیدم دوباره 

6- به دلیل نبود پرسون و هستی و شکیب و تنها موندنم عر خونم افتاده بود در نتیجه وی اینجا خود را خالی میکند در نتیجه میفهمیم نبود این سه دوست رو هم نمیتوانمممم

7- بدون فیک گانم نمیتوانممم....الان قشنگ دارم حس میکنم جای خالیشو هئی روزگار کثیف چرا کردی باهام این کار کثیفو

8- اهنگه sweater weather رو هم جدی نمیتوانمممم. به خصوص بعداز ظهرا....وایبی که میده خیلی دوسش دارم گاد

هچنین قفلی دوباره ای روی oh my god جی آیدل بزدم فراموش نشود این یکی را هم نمیتوانم

9- فک نکنین عکس پستم یادم رفته ها....اونم قطعا نمیتوانمممم

10- اعداد غیر زوج  رو هم به سختی میتوانم در نتیجه اینم میزایم برای رند شدنش XD ( وقتی اعداد زوج دوس داری )

ولی عدد 5 چون حس وسط بودن میده رو دوس دارم اون استثنا بید 

 

+ از نمیتونم های این هفته....اگر بازم عر زدنه خونم اومد پایین باز میام پست نمیتونم هفته میزارم XD

 

  • Tree tanbal 🦥🥥

my dreamy tree house

a sloth in the bed

So don’t hide yourself

will you show me yourself

Be comfortable with the way you are

That's right, it's okay to be okay

that's okay / d.o
Designed By Erfan Powered by Bayan